دنيائى كه در آن زندگى مى كنيم دردآلود و درد زاست ، سراسر درد و اندوه است و آينده اى كه در برابر ديدگانمان ترسيم مى شود: تاريك ، ابهام آميز و ياءس آور است .
انسانها مى آيند و مى روند و التهاب سوزان اين : ((فرداى بهتر)) را با خود به گور مى برند، لكن روزى ديگر، انسانى ديگر، اين اميد بى پايان را از نو آغاز مى كند.
اميد به بهروزى و انتظار ((فردائى نكوتر)) حديث نفس انسانها و خواست مشترك توده هاست .
اين انتظار و اميد به نوار خاصى از مكان و مقطع خاصى از زمان محدود نمى شود، بلكه همه انسانها، در همه اعصار و امصار، در تب و تاب اين انتظار مى سوزند و مى گدازند، تا روزى دست نيرومند الهى از آستين غيبت بيرون آيد و آرزوى ديرينه جامعه بشرى را برآورده سازد و رؤ ياهاى طلائى افلاطون را تحقق بخشد و جامعه اى برتر از ((مدينه فاضله)) براساس عدالت وآزادى بنياد نهد.