اسماعیل بن عیسی بن حسن هرقلی می گوید: در جوانی از ران چپ من چیزي بیرون آمد که آن را توثه می گویند، به اندازه یک مشت انسان و در هر فصل بهار می ترکید و از آن خون و چرك می رفت. این درد، مرا از هر کاري، بازمی داشت. به حلّه آمد و به خدمت رضی الدّین علیّ بن طاووس رفتم و از این مرض ابراز ناراحتی نمودم. سیّد بن طاووس، جرّاحان حلّه را حاضر نمود، آن را دیدند و همه گفتند این توثه بر بالاي رگ اکحل برآمده است و براي درمانی نیست مگر بریدن پا و اگر این کار را نیز انجام بدهیم شاید رگ اکحل بریده شود و آن رگ هرگاه بریده شد، این شخص.......