کودك بودیم و شبحی از وجود خدا در زاویه اي از پهناي آسمان بر پرده ي خیال می کشیدیم ;ما بزرگ شدیم . . . ولی آن شبح کوچک چطور؟! آیا آن هم بزرگ شده است؟! . . . و چه اندازه؟! . . . و تا کجا؟! آیا آن قدر بزرگ شده است که مجالی براي وجود من و شما باقی نگذاشته باشد؟! ما « او » شده باشیم و او عیناً « ما » شده باشد؟! خوشا آنان که آنچه را که باید، چنانکه هست شناختند و شناساندند و در سایه ي نصوص مکتب وحی، حق را چنان یافتند که نه به آراستن دلخواه دین نیازي دیدند، و نه به کاستن آن به هواي خویش دست یازیدند.