قنبر، غلام خاصّ اميرالمؤ منين عليه السّلام است و ذكرش در اخبار بسيار شده و او همان است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
اِنّي اِذا اَبْصَرْتُ شَيْئا مُنْكَرا
اَوْقَدْتُ نارى وَدَعَوْتُ قَنْبَرا
و مدّاحى قنبر آن حضرت را ـ در آن وقتى كه از او پرسيدند كه غلام كيستى ؟ ـ مشهوُر و در (رجال ) شيخ كَشّى مسطور است و او را حجّاج ثقفى شهيد كرد. و روايت است كه چون قنبر را بر حجّاج وارد نمودند حجّاج پرسيد تو در خدمت على چه مى كردى ؟ گفت : آب وضويش را حاضر مى ساختم ؛ پرسيد كه على چه مى گفت چون از وضوى خويش فارغ مى گشت ؟ گفت : اين آيه مباركه را تلاوت مى فرمود:
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ ﴿44﴾ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿45﴾
پس چون هشدارهايى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، درهاى همه چيز را [براى امتحان] بر آنان گشوديم، و چون بدانچه داده شده بودند سرمست شدند، ناگاه گرفتارشان كرديم و در آن هنگام يكباره نوميد شدند (44) پس ريشه گروهى كه ستم كردند بركنده شد، و سپاس خداى را كه پروردگار عالميان است (45)
حـجـّاج گـفـت گـمـان مـى كـنـم كـه ايـن آيـه را بـر مـا تـاءويل مى كرد، قنبر گفت : بلى ، حجّاج گفت : چه خواهى كرد اگر سر تو را بردارم ؟ گـفـت : در ايـن هـنـگـام مـن سـعـيـد خـواهـم بـود و تو شقىّ، پس حكم كرد تا قنبر را گردن زدند.
منبع : کتاب منتهی الامال