اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن
جمع شدن با چن تا هیزم باغ لاله روز سوزوندن
جاری شدپایین چشمات چشمه آب کبودی
بال پروازت شکسته توی آسمون دودی
زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می زد
غیرتش خرج نگا شد هر کسی دلش جا می زد
اونا که روزیشونو از سفره لطف تو بردن
عمریه آب حیات از چشمه مهر تو خوردن
چی شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن
پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن
ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار
بوسه گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار
قدر یوسف شما رو ندونستن و فروختن
برای قامت خونت پیرهن عزا می دوختن
پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه
علی رو تنها گذاشتن بدون عذر وبهونه
شما یکتنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی
از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی
آخرش این نا مرادی جوابش می رسه از راه
همین آدما یه روزی می افتن از چاله تو چاه
باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا
چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا
یه روز ی می یاد اقامون بر می داره ذوالفقارو
با همون هیزم اون روز می زنه آتیش اونارو
روح الله عیوضی