در آموزه های دینی ما مسلمانان، دفاع از حریم الهی و ائمه اطهار(علیهم السلام) جایگاه ویژه ای دارد. یكی از دلایل حقانیت شیعه و حكومیت كودتاگران (منافقان) مسأله غصب خلافت تا مسأله ی سقیفه و فدك می باشد. حضرت زهرا(سلام الله علیها) نمونه بارزی بر این مدعاست. ایشان برای دفاع از همسر بزرگوارش همواره پشتیبان و حامی ارزنده ای به شمار می رفت.
مقدمه
در تاریخ اسلام همیشه حقایقی روی داده و می دهد كه تلاش زیادی از طرف دشمنان می شود تا آن حقایق كتمان گردد و یا توسط بازیگران سیاسی و دشمنان بر آن سرپوش گذاشته شود یا طوری می شود جلوه دهند كه مردم نتوانند از آن دفاع كنند یا قدرت تشخیص نداشته باشند، ولی تاریخ، بزرگترین قاضی و گویاترین زبان برای بیان حقایق است و جالب است كه در بعضی از این موارد سالها و قرنهاست برخی كه هنوز ادعای پیروی از گروه گمراهان را دارند درصدد توجیه و یا كتمان آن حقایق هستند، ولی دیگر این ترفندها جایی ندارد، زیرا انسانهای آزادیخواه همیشه سخن حق و كلام آزادی را گفته اند، گرچه در زمانی این فریادها كمرنگ شده ولی هیچ گاه خاموش نگردیده است.
یكی از این حقایق تلخ با آن رقم خورده و پرتو آن تأثیر بسیاری بر سرنوشت اسلام و مسلمانان داشت، اختلاف بر سر جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود در حالیكه حق علی(علیه السلام) و جانشینی ایشان پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «اظهر من الشمس» بوده كه در این راه همسر فداكار مولای متقیان(علیه السلام)، فداكاریهای بسیاری را در دفاع از حریم الهی و نبوت از خود نشان داد كه شاید بتواند خلافت اصلی خود باز گرداند و در این راه از هیچ كوششی فروگذار نكرد و سرانجام در این راه جان خویش را فدا نمود.
بیان مسأله
به طور قطع در تاریخ بشری و تا قبل از ظهور اسلام، كسی را سراغ نداریم كه تمامی افكار اعمالش مورد تأیید و حمایت پروردگار جهان قرار گرفته باشد. خداوند پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) را به دلیل اخلاق نیكو بارها ستوده است آنجا می فرماید: « وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم/ 4) نیز خداوند سبحان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به دلیل صفات متعدد و عدیده ستوده است. مجموعه خصوصیات حضرت زهرا(سلام الله علیها) از
ایشان انسانی والا و فوق العاده ساخته است كه هیچ بانوی دیگری قبل از اسلام و بعد از اسلام به پای ایشان نرسیده و نخواهد رسید. بررسی زندگی سیاسی حضرت زهرا(سلام الله علیها) از ارتحال پیامبر(صلی الله علیه و آله) دفاع از ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) از فرازهای ماندگار حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. زهرای مرضیه در برابر كودتاگران كه عوام فریبانه بر مسند پیامبر(صلی الله علیه و آله) تكیه زدند و منافقان از تعیین نكردن جانشین توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخن گفتند و مُزوّرانه از ارث نگذاشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخن به میان آوردند، سرسختانه ایستادند و از حریم ولایت پاسداری كردند و در این راه سلامتی و جان خود را فدای امام عارفان كردند و این درس بسیار شگفت و فوق العاده و بسیار مهم است. در این مقاله سعی كردیم شخصیت سیاسی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعی و سنی را مورد بررسی قرار دهیم تا نقش این بانوی بزرگوار را در آن دوران بهتر درك نماییم.
سقیفه به روایت بخاری
بنا به روایت بخاری، عمر داستان سقیفه را چنین بیان كرد: بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) انصار در سقیفه ی بنی ساعده اجتماع كردند من (عمر) هم به ابوبكر پیشنهاد كردم كه ما هم به آنها بپیوندیم او هم موافقت كرد و به سقیفه رفتیم. علی(علیه السلام) و زبیر و همراهان با ما نبودند. طایفه ی انصار سعد بن عباده را كه مریض بود به آنجا آورده بودند. سخنران بعد از حمد و سپاس خدا گفت ما یاران خدائیم و نیروی رزمنده و به هم فشرده ی اسلام، اما شما گروه مهاجران، مردمی به شماره ای اندك هستید... بعد از سخنان او، ابوبكر از جای برخاست و به سخن پرداخت و گفت: ای گروه انصار آنچه را از خوبی و امتیازات خود برشمردید، بی گمان اهل و برازنده آن هستید. اما خلافت و فرمانروایی، تنها در خور قبیله ی قریش است. زیرا كه آنها از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب امتیاز و من (عمر) و ابوعبیده را به آنها برای خلافت پیشنهاد دادم تا با او بیعت كنند. در این هنگام یكی از انصار برخاست و گفت من در میان شما گروه انصار به منزله ی آن چوبی هستم كه پشت شتران را با آن می خارانند و درختی كه به زیر سایه اش پناه می برند حال كه چنین است شما برای خود فرمانروایی و ما هم برای خود زمام داری انتخاب می كنیم. در پی این سخن چند دستگی ایجاد شد و من از این موقعیت استفاده كردم و به ابوبكر گفتم كه دستت را دراز كن تا با تو بیعت كنم. و من با او بیعت كردم پس از اینكه از كار بیعت با ابوبكر فراغت یافتم، به سوی سعد بن عباده هجوم بردیم... بعد از همه ی این حرفها، اگر كسی، بدون كسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردی به خلافت بیعت كند، نه از او پیروی كنید و نه از بیعت گیرنده، كه هر دو مستحق كشته شدنند. (بخاری، 4/120- 119؛ ابن هشام، 4/338-336؛ متقی هندی، 3/139) و طبق این روایت و داستان ابوبكر و عمر امر مهم خلافت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با حیله و نیرنگ به دست گرفتند و راویان شیعی و سنی نیز این امر را تأیید می كنند و بیان می كنند كه آنها از این به بعد چه ستم هایی در حق اهل بیت(علیهم السلام) روا داشته اند.
مدافع رسالت
در منابع اهل سنت موارد زیادی یافت می شوند كه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اشكال گوناگون از رسالت دفاع كرده است. در اینجا نمونه یكی از آنها را ذكر می كنیم. ابن مسعود نقل می كند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مقابل خانه ی خدا به نماز مشغول بود و ابوجهل و یارانش نشسته بودند،
این در حالی بود كه روز قبل شتری نحر شده بود. ابوجهل گفت: چه كسی از شما حاضر است بچه دان شتر را بردارد، تا آن گاه كه محمد به سجده رفت، آن را روی كتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشت، هنگامی كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سجده رفت، در میان كتف هایش گذارد. آن جماعت با خنده و تمسخر می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم، اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر می داشتم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هم چنان در سجده ماند، تا آن كه، كسی فاطمه(سلام الله علیها) را از جریان آگاه كرد، او در حالی كه دختری خردسال بود آمد و بچه دان را به كناری انداخت. آن گاه روی سوی آن جماعت كرد و آنان را شماتت نمود. (بخاری، 57/5)
یورش دشمنان به خانه ی حضرت علی(علیه السلام)
بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به جمع آوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت. این امور او را از مسایل دیگر باز داشت و جریان سقیفه توسط دشمنان صورت گرفت و وقتی حضرت علی(علیه السلام) خوار كردن مردم و ترك یاری او را و متحد شدنشان با ابوبكر و اطاعت و تعظیم شان نسبت به او را دید، خانه نشینی اختیار كرد. عمر به ابوبكر گفت: چه مانعی داری كه سراغ علی(علیه السلام) بفرستی تا بیعت كند؛ چرا كه كسی جز او باقی نمانده مگر آن كه بیعت كرده اند.
ابوبكر نرم خوتر و سازشكارتر، زرنگ تر و دور اندیش و عمر تندخوتر و غلیظ تر و خشن تر بود. ابوبكر گفت: چه كسی را سراغ او بفرستم! عمر گفت قنفذ را می فرستیم. او مردی تندخو، خشن و قنفذ به همراه عده ای رفت. اما اجازه ی ورود به خانه ی حضرت را نداشتند برگشتند. سؤال كردند عمر گفت بروید اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید، آنها آمدند و اجازه خواستند، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید. همراهان او برگشتند اما قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان به ابوبكر و عمر گفتند: فاطمه(سلام الله علیها) چنین گفت و ما از این كه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری كردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه كار است سپس به مردمی كه اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه ی علی و فاطمه و فرزندانش(علیهم السلام) قرار دادند. سپس عمر ندا كرد به طوری كه علی و فاطمه(سلام الله علیها) بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی! باید خارج شوی و با خلیفه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیعت كنی و گرنه خانه تان را با خودتان به آتش می كشم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت درب بود. هنور جامه ی عزا (از رحلت پیامبر) بر تنش بود و از فراق پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخت نحیف و ناتوان شده بود. حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «ای عمر! ما را به تو چه كار است؟ عمر گفت: «در را باز كن و گرنه خانه تان را به آتش می كشیم.»
حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «ای عمر! از خدا نمی ترسی كه به خانه ی من وارد شوی؟» عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش را طلبید و در خانه را به آتش كشید. آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) با عمر روبرو شد و فریاد زد: :یا ابتاه! یا رسول اللّه» ای پدر جان! ای رسول
خدا! عمر شمشیر خود را همراه با نیام آن به پهلوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زد. فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) شیون كشید. عمر این بار تازیانه اش را بلند كرد و بر بازوی حضرت زد. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) صدا زد: « یا رسول اللّه! ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتاری كردند!!» در این هنگام، حضرت علی(علیه السلام) با شتاب آمد، گریبان عمر را گرفت و كشید او را بر زمین افكند، به طوری كه بینی و گردن عمر مجروح گردید، حضرت تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولی به یاد وصیت و سفارش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افتاد كه او را به صبر و تحمل امر كرده بود. فرمود: ای پسر ضحاك! به خداوند كه محمد(صلی الله علیه و آله) را به مقام نبوت گرامی داشت، اگر وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبود، البته می دانستی كه بدون اجازه، قدرت بر وارد شدن به خانه ی مرا نداشتی.» عمر فریاد می زد و كمك وی طلبید. جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانه حضرت علی(علیه السلام) شدند و حضرت را كشان كشان به سوی مسجد برای بیعت بردند. در این هنگام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) كنار در خانه بود، قنفذ نیز با تازیانه آن حضرت را مضروب كرد، هنگامی كه حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) از دنیا رفت، آثار آن تازیانه مانند بازوبند بر بازوی آن بانوی بزرگ نمایان بود. سپس همین قنفذ، در خانه را چنان فشار داد و گشود و در را به پهلوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زد كه برخی از دنده های پهلوی او شكست و جنینی كه در رحم داشت، فرو افتاد. از آن پس، حضرت فاطمه همچنان در بستر می بود تا اینكه به شهادت رسید. (سلیم بن قیس، 230-225)
بیشتر علمای اهل سنت این مرحله از تاریخ را مسكوت گذاشته و مسأله را در حد تهدید به احراق به پایان برده اند و تهدید به احراق و حتی تأكید آن را به سوگند را، انگیزه ی حفظ وحدت مسلمین و بیعت با خلیفه، امری ناچیز میدانند و آن را عیبی برای خلافت به حساب نمی آورند، ولی با این همه بعضی از علما و دانشمندان اهل سنت به این مرحله نیز تصریح كرده اند و از بعضی دیگر به طور ضمنی این قضیه فهمیده می شود. (حسینی، 58-57) ولی علت اینكه حادثه ی یورش به خانه ی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در كتب اهل سنت انعكاس نیافته و حتی در بعضی از كتب تاریخی مرحله ی اول هم ذكر نشده و به دو دلیل زیر است:
الف- یكی از چیزهایی كه اكثر دانشمندان اهل سنت، مخصوصاً متقدمین آنها در مورد صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) معتقدند، مسأله عدالت صحابه و اجتهاد آنهاست. آنها همه ی اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) را عادل و مجتهد می دانند. آنها حتی افرادی چون عمر و عاص، معاویه بن ابی سفیان، خالد بن ولید.... و همه صحابه را چه آنهایی كه در كنار حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) بودند و چه آنهایی كه با او جنگیدند و چه آنهایی كه عزلت گزیدند و .... همه و همه را عادل و مجتهد می دانند. بر اساس این طرز تفكر، بسیاری از نویسندگان اهل سنت از ذكر حوادثی كه عدالت صحابه را زیر سؤال می برد، خودداری می كنند.
ب- عامل دیگر این امر، خلع سلاح نمودن شیعه است. آنها دیدند نقل این حوادث موجب می شود كه شیعیان، از این امر به عنوان حربه ای برنده، بر حقانیت مسلك و مرام خویش و ابطال مرام اهل سنت استفاده می كنند، از این رو برای خلع سلاح شیعه از نقل آن خودداری می كنند. گاهی نیز برخی از حقایق در كتب اهل سنت (در چاپ های نخستین) آمده، اما متأسفانه در چاپ های بعدی آثار پیشینیان دست به تحریفاتی زده اند. (همان، 71-70)
فدك
فدك نام دهكده ای است در حوالی شرقی خیبر كه فاصله ی آن تا خیبر كمتر از هشت فرسخ و تا مدینه بیست و چند فرسخ است. آورده اند چون «فدك بن حام» اولین كسی بود كه در این سرزمین ساكن شد، این ناحیه به اسم او نامیده شد، فدك در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آباد و دارای چشمه ای پر آب و نخلستان و مزرعه و قلعه ای با نام شمروخ بود و نیز یكی از منزلگاه های مسافران شام به مدینه به شمار می آمد این نیز موجب رونق اقتصادی آن شده بود. (فاطمی، 355؛ یعقوبی، 255/1)
پیشگویی خداوند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) از غصب فدك
اهمیت و عظمت ماجرای غصب فدك را از آنجا می توان فهمید كه در پیشگویی های غیبی كه از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدست ما رسیده درباره ی آن خبر داده شده است. در اینجا به سه مورد اشاره می شود:
الف- از اخباری كه خداوند در شب معراج پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر داد این بود: دختر تو مورد ظلم قرار می گیرد و از حق خود محروم می شود و همان حقی كه تو برای او قرار می دهی مورد ظلم قرار می گیرد... و او هیچ مدافعی برای خویش پیدا نمی كند. (قمی، 98)
ب- پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: « من هرگاه فاطمه(سلام الله علیها) را می بینم بیاد می آورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند كرد. گویا او را می بینم كه خواری وارد خانه اش گشته و حرمت او شكسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمی دهند.... او در آن هنگام می گوید: «پروردگارا من از زندگی سیرم و از اینان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما. خداوند او را به من ملحق می نماید و اول كسی از اهل بیتم خواهد بود كه به من ملحق می شود. فاطمه(سلام الله علیها) نزد من می آید در حالیكه محزون و مصیبت كشیده و غمگین است. حقش غصب شده و خود شهید شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: خدایا هر كس بر من ظلم كرده لعنت كن و هر كس حق او را غصب كرده عذاب فرما و هر كس ذلت بر او وارد كرده ذلیل كن و هر كس به پهلوی او زده تا فرزند خود را سقط نموده در آتش دائمی قرار ده» ملائكه هم آمین می گویند. (همان، 31)
ج- پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ملعون است كسی كه بعد از من به دخترم فاطمه(سلام الله علیها) ظلم كند و حق او را غصب نماید و او را به شهادت برساند. (مجلسی، 29/346)
د- هنگامی كه رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید آن حضرت گریه كرد بطوری كه اشك محاسن حضرت را تر كرد. پرسیدند: یا رسول اللّه، برای چه گریه می كنید؟ فرمود: «برای فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آن رفتار می كنند. گویا فاطمه(سلام الله علیها) را می بینم كه بعد از من به او ظلم شده و او صدا می زند: ای پدر " به فریادم برس" ولی احدی از امتم به او كمك نمی كند. (همان، 151/43)
ه- پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «دخترم، تمام بدبختی بر كسیكه، بر تو ظلم كند و خوشبختی عظیم بر كسیكه، تو را یاری كند.» (همان، 227)
چرا فدك را غصب كردند؟ فدك قریه ای پوشیده از نخلستانهای آباد در اطراف مدینه بود كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خالصه ی خویش به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشید. (اربلی، 2/36-35؛ قمی، 424؛ محلاتی، 307) غاصبان كه
می دانستند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امیر مؤمنان علی(علیه السلام) از درآمد فدك به مستمندان مدینه كمك میكنند. (فاطمی، 73-72؛ محلاتی، 307) برای تضعیف محبوبین اهل بیت(علیهم السلام) در میان اقشار محروم جامعه و پراكنده ساختن دوستداران آنان تصمیم گرفتند فدك را از حضرت زهرا(سلام الله علیها) بگیرند تا اهل بیت(علیهم السلام) فاقد نیروی اقتصادی باشند. بدین جهت افرادی را فرستادند تا كارگزار و وكیل حضرت زهرا(سلام الله علیها) را از فدك اخراج كرده و فدك را ضبط كنند. (مجلسی، 8/102-101؛ علامه مقرم، 74؛ محلاتی، 308 و 109) اهل تسنن نیز اعتراف نموده اند كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خویش فدك را به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عطا فرمودند و در شأن نزول آیه ی « فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الروم/ 38) از ابن عباس و ابن سعید خدری روایاتی را به این مضمون نقل می كنند هنگامی كه این آیه «به خویشاوندت حقش را بده» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فدك را به فاطمه(سلام الله علیها) بخشید. (عیاشی، 287/2؛ طوسی، 253/8؛ رازی، 257/1؛ خوارزمی، 70/1) از نظر تاریخی نیز هیچ تردید در این موضوع نیست كه حضرت زهرا(سلام الله علیها) را قبضه كرد و بر اریكه خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدك را مصادره كند و دستور داد كاركنان فاطمه(سلام الله علیها) را از فدك بیرون كردند و عمالی از طرف خود به جای آنان نصب كرد. (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154/3) در اینجا حضرت علی(علیه السلام) و فاطمه(سلام الله علیها) یكی از این چند كار را می توانستند انجام دهند:
1- دست به اقدام حادی بزنند و رسماً بر خلافت حكومت ابوبكر قیام كنند و ملت را علیه او تحریك كند.
2- می گویند حالا كه كار از كار گذشته، برای حفظ منافع شخصی و موقعیت آینده شان با ابوبكر بیعت كنند. در این صورت هم منافع شخصی شان محفوظ می ماند و هم مورد احترام دستگاه قرار می گرفتند. اما هیچ یك از این دو امر برایشان امكان نداشت. زیرا اگر علناً وارد مبارزه می شدند اقدامشان به ضرر اسلام تمام می شد .دشمنان اسلام كه در كمین بودند از موقعیت استفاده می كردند و ممكن بود اسلام جوان را به طور همیشگی ریشه كن سازند. بدین علت منافع عالیه ی اسلام را ترجیح دادند و از اقدام حاد صرف نظر نمودند. اقدام دوم هم صلاح ندانستند. زیرا اگر ابتدا با ابوبكر بیعت می كرد "حضرت علی(علیه السلام)" بدین وسیله اعمال مردم و ابوبكر تأیید می شود و موضوع امامت و خلافت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) برای همیشه از مسیر حقیقی خودش منحرف خواهد ماند و تمام زحمات و فداكاری های پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و خودش یكسره از بین خواهد رفت. علاوه بر این هر عملی كه ابوبكر و عمر انجام دهند به حساب پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و دین گذاشته خواهد شد، با اینكه آنان معصوم نیستند و صدور اعمال خلاف شرع از آنان بعید نیست.
3- بعد از اینكه روش اول و دوم را صلاح نمی دانستند روش معتدلی را انتخاب كردند و حضرت علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) تصمیم گرفتند مبارزه ی دامنه دار و عاقلانه ای را مشروع كنند كه اسلام را از خطر انهدام و دگرگونی نجات دهند ولو نتیجه اش در آینده ی بسیار دیر آشكار گردد. اختصاص فدك به رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)
از آنجا كه فدك بدون جنگ در اختیار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، به حكم قرآن به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) اختصاص یافت و مسلمانان از آن سهمی نداشتند. « وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» (الحشر/ 7-6)مضمون آیه ی شریفه این است، اگر كفار، بدون جنگ چیزی را برای صلح و تسلیم شدن و غیر آن دادند، مانند سایر غنایم جنگی نیست كه یك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن میان مجاهدان تقسیم شود، بلكه آنان سهمی ندارند و همه ی آن در اختیار پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار می گیرد « وَمَا أَفَاء اللَّهُ» یعنی » چیزی كه خدا برگرداند» و شاید مقصود این باشد كه مالك اصلی املاك، خدا است و در این موارد آنرا از ملك كفار به خود بر می گرداند. آیه ی دیگری كه فدك و امثال آن را مختص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می داند آیه ی انفال است: « یَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ» (انفال/ 1)، «از تو از انفال می پرسند، بگو انفال از آن خدا و رسول است.» یكی از مصادیق انفال، اموالی است كه بدون جنگ، ازكفار به دست مسلمانان افتد همچنین یك پنجم غنایمی كه با جنگ از كفار گرفته می شود مختص پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و ایشان چهار پنجم باقی مانده را میان مجاهدان تقسیم می كند: « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» (انفال/ 41)، «بدانید آنچه غنیمت گرفتید پس یك پنجم آن را از آن خدا و رسول و خویشان او امامان معصوم و فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) و ایتام و درماندگان در غربت از سادات است.» البته غنیمت جنگی، یكی از مصادیق غنایم است، نه اینكه غنایم منحصر به آن باشد. بنابراین، پس از پایان غزوه ی خیبر و نیز تسلیم شدن اهالی فدك، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علاوه بر یك پنجم خیبر و درآمد آن فدك را نیز در مقام «فی ه» و انفال در اختیار داشت. همچنین روشن شد كه قرآن، عیان «غنیمت جنگی» و «فی» و «انفال» فرق گذاشته است؛ به این معنا كه از غنایم جنگی، علاوه بر غنایم جنگی، سایر درآمدها را هم شامل می شود و آیه ی انفال نیز علاوه بر چیزهایی كه بدون جنگ و خونریزی از كفار گرفته می شود نمونه های دیگری مانند اراضی موات را در بر می گیرد و مقصود از «فیء» نیز همان چیزهایی است كه بدون قتال از كفار گرفته می شود.
پس طبق آیات و شواهد مورد نظر چون فدك بدون جنگ و قتال گرفته شده، مشمول آیه ی «فیء» و آیه ی «انفال» است و تمام آن متعلق به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام و ... می باشد و خیبر با جنگ و درگیری گرفته شده مشمول آیه ی غنیمت است یعنی چهار پنجم آن متعلق به مسلمانان و یك پنجم آن متعلق به پیامبر(صلی الله علیه و آله) و... می باشد. (فاطمی، 357-356) پس از اینكه فدك توسط ابوبكر غصب شد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بُعد دیگری از مبارزات خود را آغاز كرد و با مراجعه به ابوبكر به شدت به عمل او اعتراض كرده ارث خود و فدك را مطالبه نمود، ابوبكر به همدستی عمر با نقل حدیثی كه پیامبران ارث نمی گذارند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از هر گونه ارثی محروم نمود و گفت من خودم از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده ام كه فرمود: :ما پیامبران از خود ارث نمی گذاریم و
هر چه از ما باقی بماند متعلق به مسلمین است و صدقه است. (اربلی، 37/2-33؛ مجلسی، 104/8-101) و عایشه دختر ابوبكر و فضه دختر عمر نیز شهادت دادند كه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) این حدیث را فرموده است!! (همان، 38؛ همان، 101) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: خدای متعال در قرآن می فرماید: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» (النمل/ 16)، مگر سلیمان از داوود ارث نبرد و كلام زكریا را نقل می فرماید كه گفت: « فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا، یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (مریم/ 6-5) زكریا دعا كرد كه خداوند به او فرزندی عطا كند كه وارث او و وارث آل یعقوب باشد و نیز فرمود: خداوند در قرآن فرموده است: « یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» (النساء/ 11)، «خداوند در مورد میراث فرزندانتان به شما سفارش می كند كه سهم پسر دو برابر دختر است.» حضرت زهرا(سلام الله علیها) با این استدلال جعلی بودن حدیث ابوبكر را اثبات فرمود. زیرا فرموده پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمی تواند به خلاف نص قرآن باشد. اما ابوبكر به هیچ وجه زیر بار نرفت، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: آیا می خواهی ملكی را كه پدرم به من بخشیده است از من بگیری؟!
ابوبكر با اینكه می دانست فاطمه(سلام الله علیها) راست می گوید اما از او ادعای شاهد می كرد در حالی كه مِلك در تصرف فاطمه(سلام الله علیها) بوده و از نظر قواعد فقهی و قوانین قضایی اسلام از كسی كه ملكی را در تصرف دارد شاهد خواسته نمی شود. بلكه اگر كسی ملكی مورد تصرف دیگری را مدعی شود باید شاهد اقامه كند و بر متصرف اگر منكر ادعای اوست سوگند خوردن لازم می آید، در عین حال حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضرت علی(علیه السلام) و ام ایمن را به عنوان شهود خود معرفی كرد. (اربلی، 38/2؛ طبرسی، 121/1؛ قمی، 108) و ام ایمن قبل از ادای شهادت به ابوبكر گفت: ترا به خدا سوگند آیا می دانی كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی من فرمود: ام ایمن اهل بهشت است؟ ابوبكر پاسخ داد: آری؛ آن گاه ام ایمن اكنون شهادت می دهم هنگامی كه آیه ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الاسراء/ 26) نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فدك را به فاطمه(سلام الله علیها) واگذار نمود و علی(علیه السلام) نیز بر این موضوع شهادت داد. اما ابوبكر گفت مال پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبود كه ببخشد بلكه از اموال مسلمین بود. (طبرسی، 21/1؛ قمی، 154؛ الجوهری، 104؛ فخرالدین، 214/16) اما عمر گفت شهادت ام ایمن را چون زنی غیر عرب است و نمی تواند فصیح سخن بگوید نپذیر، علی هم آتش به تنور خود می برد «یعنی چون شوهر فاطمه است برای منافع خود شهادت می دهد و طرفداری از فاطمه می كند!!» بعد حضرت علی(علیه السلام) پیش ابوبكر رفت و فرمود چرا ملك فدك را كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به فاطمه(سلام الله علیها) بخشیده بود ازش گرفتی. گفت: برای ادعایش شاهد بیاورد چون نیاورد پس ادعایش رد شد و او فرمود: ای ابوبكر آیا می خواهی درباره ی ما بر خلاف احكام اسلام قضاوت كنی؟ گفت: نه. فرمود: اگر مالی در دست دیگری باشد و من ادعا كنم این مال از آن منست و برای قضاوت نزد تو بیائیم از كدامیك از ما شاهد می طلبی؟ گفت: از تو شاهد می خواهم، زیرا مال در اختیار دیگری است: فرمود: چرا از فاطمه(سلام الله علیها) شاهد خواستی با آنكه فدك در تملك و تصرف او بود. ابوبكر جز سكوت چاره دیگری نداشت، ولی عمر گفت: یا علی این حرفها را رها كن كه ما قدرت استدلال و احتجاج در برابر تو را نداریم، اگر شاهدی داری، بیاور و گرنه تو و فاطمه(سلام الله علیها) حقی در فدك نداری!!. (همان، 112؛ همان، 109)
شگفت آور است كه ابوبكر در همان حجره ای كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) مدفون شد بعنوان آنكه حجره مزبور سهم
"عایشه" است عمر نیز در پایان زندگی از عایشه اجازه خواست كه در آن حجره دفن شود!! در حالی كه مدعی بودند پیامبر(صلی الله علیه و آله) از خود ارث نمی گذارد و نیز شگفت آور است كه عایشه و حفضه در خلافت عثمان به او مراجعه كردند و ارث خود از اموال پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را مطالبه نمودند و عثمان صریحاً آنان را طرد كرد و گفت: مگر شما شهادت ندادید كه پیامبر از خود ارثی نمی گذارد؟ (قمی، 128)
فدك در تاریخ
شهید صدر (ره) می فرماید: «فدك بعد از آنكه وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملك پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) آنرا به دخترش زهرا(سلام الله علیها) تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و هنگامی كه ابوبكر حكومت را قبضه كرد و بر اریكه ی خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدك را مصادره كند و دستور داد كاركنان فاطمه(سلام الله علیها) را از فدك بیرون كردند و عمال از طرف خود به جای آنان نصب كرد. (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154/3) و فدك از مصادر مالی عمومی مسلمین و از ثروت های دولت آن روز قرار گرفت. هنگامی كه حكومت به دست عمر بن عبدالعزیز رسید، او فدك را به ورثه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز گرداند. (صدر، 36-35). علی(علیه السلام) در دوران خلافتش فدك را به اهل بیت(علیهم السلام) باز نگرداند. امام كاظم(علیه السلام) در علت برنگرداندن آن به اهل بیت(علیهم السلام) می فرماید: «زیرا ما اهل بیت نمی خواهیم كه كسی غیر از خدا حقوق از دست رفته ی ما را باز پس گیرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولیای مؤمنان، به نفع آنان حكم می كنیم و حقوقشان را از ظالمان می گیریم ولی برای خود این كار را نمی كنیم. (عنوانی، 121)
اما هنگامی كه معاویه، خود را بعنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل كرد، این حق پایمال شده را پیش از پیش به بازی گرفت و به حكم هوای نفس خویش آنرا به سه بخش تقسیم كرد: سهمی به مروان حكم، بخشی را به عمر و بن عاص و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شكل فدك مدتی دست به دست می گشت تا اینكه در حكومت مروان حكم، تمامی آن به اختیار وی درآمد و بعد از وی در دست عمر بن عبدالعزیز قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت فدك را به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) برگرداند. (ابی الحدید، 278/16) هنگامی كه یزید بن عبدالملك به حكومت رسید آن را از اولاد فاطمه(سلام الله علیها) باز پس گرفت و در دست بنی مروان بود تا دولت آنان منقرض شد. (همان، 216) نوبت به عباسیان كه رسید، ابوالعباس سفاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به عبداللّه بن علی بن ابی طالب سپرد. بعد از وی، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بنی الحسن باز پس گرفت، اما پس از مدتی مهدی پسر منصور برای چندمین بار به خاندان فاطمیین بازگرداند و دوباره موسی پسر مهدی از دستشان باز ستاند. (همان، 217-216) از این پس، همواره فدك در دست عباسیان بود، تا اینكه نوبت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجری آنرا به فاطمییان بازگرداند. (لاذری، 47-46) اما هنگامی كه متوكل عباسی به خلافت رسید فدك را از فاطمیان گرفت و به عبداللّه بن عمر مازیار بخشید. آن روز فدك یازده نخله داشت كه به دست مبارك پیامبر(صلی الله علیه و آله) كاشته شده بود. عبداللّه بن عمر مازیار مردی به نام بشران بن امیه سقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخل ها را برید و پس از بازگشت فلج شد. (ابی الحدید، 217/16)
نتیجه گیری
حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) گر چه نمونه ی كامل یك زن مسلمان در تمام اوصاف و كمالات اسلامی به ویژه در حجاب و عفاف بود، ولی مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز در مواقع حساس نادیده نمی گرفت. مخصوصاً در دفاع از امیر المؤمنین(علیه السلام) و به یغما رفتن فدك، با خلیفه ی غاصب وقت و دار و دسته اش به مبارزه پرداخت و در مجامع عمومی به مناظره نشست، ولی در عین حال هرگز از پرده حجاب كامل و عفاف لازم بیرون نرفت. بنابراین آن حضرت حتی در میدان مبارزه نیز بسیار مقید به حجاب كامل و حیاتی اجتماعی و اخلاقی بود و به پیروانش درسها داد كه زنان در عین اجتماعی بودن حجاب و عفاف خود را حفظ كنند و اینكه فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) به دنیا اعلام می كند، علی و شیعیانش، سخنی جز سخن خدا ندارند و هیچ نیرویی، نمی تواند خطوط ارتباطی آنها را در اجتماع با خدا قطع نموده، مكتب انسان ساز اسلام را تعطیل كند.
خطبه ی دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مسجد و سخنان او با زنان مهاج و انصار كه هر انسان آشنایی با مباحث عرفانی، علمی، ادبی، اجتماعی و سیاسی را به حیرت در می آورد و او را به جهانی دیگر، آشنا می سازد، همه ی معانی و جملات و بلكه كلمات آن، از قرآن مجید اقتباس گردیده است. كسی كه در دامان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و خانه علی(علیه السلام) بزرگ شده گفتاری جز آنچه خدا گفته است، نخواهد گفت. ای كاش بزرگان و علمای عالی مقام، این خطبه شریفه را كه در حقیقت اساس معتقدات شیعه و برنامه ی پر محتوای پیروان اهل بیت(علیهم السلام) می باشد مطرح نموده و آیاتی كه زهرای بزرگوار(سلام الله علیها) به آنها تكیه نموده و ملاك سخنان اوست ذكر كرده تا ارباب تحقیق بدانند كه اهل بیت(علیهم السلام) آنچه می گوید، از قرآن است و كتاب خدا هم، مؤید و نگهبان مقام شامخ آنهاست.
منابع :
ـ قرآن كریم
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
1- آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، به تحقیق علی عبدالباری عطیه، دار الكتب العلمیه، بیروت، 1415ق.
2- ابن هشام، عبد الملك، سیره ابن هشام، انتشارات كتابخانه تجاری كبری، قاهره، بی تا.
3- ابی الحدید، عز الدین ابو حامد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، كتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، قم، 1377ش.
4- اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمه فی معرفة الائمه، مكتبة بنی هاشم، تبریز، 1381ق.
5- الجوهری، ابوبكر احمد بن عبد العزیز، السقیفه و فدك، جمع و تحقیق: محمد هادی امینی، مكتبة نینوی، تهران، 1401ق.
6- القمی، شیخ عباس، بیت الاحزان، دار التعارف المطبوعات، بیروت، 1419ق.
7- الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دار صار، بیروت، بی تا.
8- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری به شرح الكرمانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1401ق.
9- بلاذری، فتوح البلدان، مؤسسه ی المعارف، بیروت، 1978م.
10- حسینی، سید ابوالحسن، در خانه ی حضرت فاطمه چه گذشت، مؤسسه ی انوار المهدی، قم، 1375ش.
11- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، دار انوارالهدی، قم، 1418ق.
12- رازی، عبد الرحمن، كتاب الجرح و التعدیل، دار الكتب العلمیه، بیروت، بی تا.
13- سلیم بن قیس، هلانی، اسرار آل محمد (سلیم بن قیس)، مترجم: انصاری زنجانی، نشر الهادی، قم، 1375ش.
14- صدر، سید محمد باقر، فدك در تاریخ، مترجم: محمود عابدی، انتشارات روزبه، تهران، 1360ش.
15- طبرسی، شیخ ابو منصور، الاحتجاج، انتشارات اسوه، قم، 1413ق.
16- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
17- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، به تصحیح و تعلیق هاشم رسولی محلاتی، مؤسسه ی مطبوعاتی اسماعیلیان، بی جا، 1382ق.
18- عیاشی، محمد بن عباس، تفسیر العیاشی، به تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، چاپخانه علمیه تهران، 1380ق.
19- علامه مقرم، وفاة الصدیقة الزهراء مطبعة الحدریة، نجف، 1370ق.
20- فاطمی، سید حسن، دانشنامه ی امام علی(علیه السلام)، بی نا، بی جا، بی تا.
21- قمی، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، منشورات الامالی، بیروت، 1400ق.
22- متقی هندی، حسام الدین، كنزالعمال من سنن اقوال، تصحیح: شیخ بكری حیانی، مؤسسه ی الرساله، بیروت، 1405ق.
23- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه ی الوفاء، بیروت، 1403ق.
24- محلاتی، شیخ ذبیح اللّه، رباحین الشریعه، دار الكتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
منبع : فصلنامه کوثر - شماره 34