- روزى زنى به نزد زهرا (سلام الله عليها) آمد و گفت : مادر پيرى دارم كه در مسائل نماز سؤ الاتى دارد و مرا فرستاده تا مسائل شرعى نماز را از شما بپرسم .
- زهرا (سلام الله عليها) گفت : بپرس .
- آن گاه مسائل فراوانى را مطرح كرد و يك يك پاسخ شنيد. همين كه سؤ الات به ده رسيد، خجالت كشيد و آثار شرم و خجلت در چهره اش نمايان شد و گفت : اى دختر رسول خدا! بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم .
- زهرا (سلام الله عليها) گفت : باز هم بيا و آنچه سؤ ال دارى ، بپرس . آيا اگر كسى را اجير نمايند كه بار سنگينى را به بالاى بام ببرد و در مقابل صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار است ؟
- زن جواب داد: نه ، هرگز! چه كسى است كه در مقابل اين مبلغ گزاف احساس خستگى كند.
- آن گاه زهرا (سلام الله عليها) افزود:
من هر مسئله اى را كه پاسخ مى دهم ، بيش از فاصله بين زمين و عرش ، گوهر و لؤ لؤ پاداش و مزد مى گيرم ، پس سزاوار است كه بر من سنگين نيايد.
سپس حديثى بسيار شنيدنى از پدر خود در منزلت عالم و علم بيان مى كند و بدين وسيله زن را غرق در سرور و ابتهاج مى نمايد(1)
پی نوشت:
1- چشمه در بستر، ص 285.
منبع:۳۶۰ داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (سلام الله علیها)،عباس عزيزى