و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان که دو گروه به هم رسیدند نازل کرده ایم ایمان آورده اید, بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید خمس آن از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است. و خدا به هر چیز تواناست.
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان که دو گروه به هم رسیدند نازل کرده ایم ایمان آورده اید, بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید خمس آن از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است. و خدا به هر چیز تواناست.
خمس یك دستور مهم اسلامى
در آغاز این سوره دیدیم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسیم غنائم جنگى مشاجره كردند و خداوند براى ریشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختیار پیامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف كند و پیامبر آنها را در میان جنگجویان به طور مساوى تقسیم كرد.
این آیه در حقیقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آیاتى كه درباره جهاد، قبل از این گفته شد، زیرا در چند آیه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گردید و از آنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آمیخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكه چنانكه خواهیم گفت قرآن در اینجا حكم را از مساءله غنائم جنگى نیز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است ).
در آغاز آیه مى فرماید: بدانید هر گونه غنیمتى نصیب شما مى شود یك پنجم آن ، از آن خدا و پیامبر و ذى القربى (امامان اهل بیت ) و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) مى باشد (و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السبیل ).
و براى تاءكید اضافه مى كند: ((كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدائى حق از باطل ، روزى كه دو گروه مؤ من و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كردیم ایمان آورده اید باید به این دستور عمل كنید و در برابر آن تسلیم باشید (ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا یوم الفرقان یوم التقى الجمعان ).
در اینجا توجه به این نكته لازم است : با اینكه روى سخن در این آیه به مؤ منان است ، زیرا پیرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى كند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤ من است ، ولى با این حال مى گوید: اگر ایمان به خدا و پیامبر آورده اید اشاره به اینكه نه تنها ادعاى ایمان نشانه ایمان نیست بلكه شركت در میدان جهاد نیز ممكن است نشانه ایمان كامل نباشد و این عمل به خاطر اهداف دیگرى انجام گیرد، مؤ من كامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسلیم باشد و تبعیضى در میان برنامه هاى الهى قائل نگردد.
و در پایان آیه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مى گوید و خدا بر همه چیز قادر است (و الله على كل شى ء قدیر).
یعنى با اینكه در میدان بدر از هر نظر شما در اقلیت قرار داشتید و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگیرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را یارى كرد تا پیروز شدید.
نكته ها :
در اینجا به چند نكته باید توجه داشت .
1 - روز جدائى حق از باطل
نام روز جنگ ((بدر)) در این آیه روز جدائى حق از باطل (یوم الفرقان ) و روز درگیرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ایمان ذكر شده ، اشاره به اینكه اولا روز تاریخى بدر روزى بود كه نشانه هاى حقانیت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ظاهر گشت ، زیرا قبلا وعده پیروزى به مسلمانان داده بود در حالى كه ظاهرا هیچ نشانه اى از آن وجود نداشت ، و چنان عوامل مختلف غیر منتظره براى پیروزى دست به دست هم داد كه آن را نمى شد بر تصادف حمل كرد، بنابراین صدق آیاتى كه بر این پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در چنین روزى نازل شده دلیل آن در خودش نهفته است .
((ثانیا)) درگیرى بدر (یوم التقى الجمعان ) در واقع یك نعمت بزرگ الهى براى مسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهیز داشتند اما همین درگیرى و پیروزى سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزیره عرب پیچید، و همه را به اندیشه در آئین جدید و قدرت حیرت انگیزى كه در پرتو آن در جزیره عرب تولد یافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز وا نفسا براى امت كوچك اسلام بود مؤ منان راستین اسلام از مدعیان كاذب شناخته شدند، پس این روز از هر نظر روز جدائى حق از باطل بود.
2 - در آغاز سوره گفتیم میان آیه انفال و این آیه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كه یكى را ناسخ دیگرى بدانیم ، زیرا به مقتضاى آیه انفال غنائم جنگى نیز متعلق به پیامبر است .
ولى پیامبر چهار پنجم آن را به جنگجویان مى بخشد و یك پنجم آن را براى مصارفى كه در آیه تعیین شده نگاه مى دارد (براى توضیح بیشتر به بحث ما در ذیل آیه نخست همین سوره مراجعه كنید.
3 - منظور از ذى القربى چیست ؟
خویشاوندان نیست و نه همه خویشاوندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بلكه امامان اهل بیت هستند دلیل بر این موضوع روایات متواترى است كه از طرق اهلبیت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است . و در كتب اهل سنت نیز اشاراتى به آن وجود دارد.
بنابراین آنها كه یك سهم از خمس را متعلق به همه خویشاوندان پیامبر مى دانند در برابر این سئوال قرار مى گیرند كه این چه امتیازى است كه اسلام براى اقوام و بستگان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قائل شده است ، در حالى كه مى دانیم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبیله است .
ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بیت بدانیم با توجه به اینكه آنها جانشینان پیامبر و رهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن این یك سهم از خمس به آنها روشن مى گردد، به تعبیر دیگر ((سهم خدا)) و ((سهم پیامبر)) و ((سهم ذى القربى )) هر سه سهم متعلق به ((رهبر حكومت اسلامى )) است ، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى كند و بقیه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، یعنى در حقیقت در نیازهاى جامعه و مردم .
بعضى از مفسران اهل سنت مانند نویسنده ((المنار)) چون ((ذى القربى )) را همه خویشاوندان دانسته است ، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومت اسلامى پیامبر تشریفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبیله خویش را بوسیله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنین منطقى به هیچ وجه با منطق حكومت جهانى و انسانى و حذف امتیازات قبیلگى سازگار نیست (در این زمینه توضیح دیگرى داریم كه در بحثهاى آینده خواهد آمد)
4 - منظور از ((یتیمان )) و ((مسكینان )) و ((واماندگان در راه )) تنها ایتام و مساكین و ابناء سبیل بنى هاشم و سادات مى باشند، اگر چه ظاهر آیه مطلق است و قیدى در آن دیده نمى شود، دلیل ما بر این تقیید روایات زیادى است كه در تفسیر آیه از طرق اهل بیت وارد شده و مى دانیم بسیارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى شرائط و قیود آن بوسیله سنت بیان شده است و این منحصر به آیه مورد بحث نیست تا جاى تعجب باشد.
به علاوه با توجه به آنكه زكوة بر نیازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است باید احتیاجات آنها از طریق دیگرى تاءمین گردد و این خود قرینه مى شود بر اینكه منظور از آیه فوق خصوص نیازمندان بنى هاشم است لذا، در احادیث مى خوانیم كه امام صادق (علیه السلام ) مى فرموده خداوند هنگامى كه زكوة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار داد بنابراین زكوة بر ما حرام است و خمس حلال
5 - آیا غنائم منحصر به غنائم جنگى است ؟
موضوع مهم دیگرى كه در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمركز مى گردد، این است كه لفظ ((غنیمت )) كه در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود یا هر گونه در آمدى را در بر مى گیرد؟!.
در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مى كند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده كرد و هیچ مانعى ندارد كه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى دیگرى در سنت بیان شود.
مثلا در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحا آمده است ، و همچنین به نمازهاى طواف كه از نمازهاى واجبه است اشاره شده ، ولى از نماز آیات كه مورد اتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذكرى به میان نیامده است ، و هیچكس را نمى یابیم كه بگوید چون نماز آیات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل كرد، و یا اینكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از دیگر غسلها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر كرد، این منطقى است كه هیچ مسلمانى آن را نمى پذیرد.
بنابراین هیچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان كرده باشد و بقیه را موكول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است .
ولى با این حال باید ببینیم كه غنیمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟!
آیا راستى منحصر به غنائم جنگى است و یا هر گونه در آمدى را شامل مى شود؟
آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، این است كه در ریشه معنى لغوى این كلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست مى آید، نیفتاده است ، بلكه هر در آمدى را شامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناد دانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى كنیم :
در كتاب ((لسان العرب )) جلد دوازدهم مى خوانیم ((والغنم الفوز بالشى ء من غیر مشقة ... و الغنم ، الغنیمة و المغنم الفیى ء... و فى الحدیث الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه ، غنمه زیادته و نمائه و فاضل قیمته ... و غنم الشى ء فاز به ...:
غنم یعنى دسترسى یافتن به چیزى بدون مشقت ، و غنم و غنیمت و مغنم به معنى فیى ء است (فیى ء را نیز در لغت به معنى چیزهائى كه بدون زحمت به انسان مى رسد ذكر كرده اند...) و در حدیث وارد شده كه گروگان در اختیار كسى است كه آن را به گرو گرفته ، غنیمت و منافعش براى اوست و غرامت و زیانش نیز متوجه اوست و نیز غنم به معنى زیادى و نمو و اضافه قیمت است ، و فلان چیز را به غنیمت گرفت یعنى به او دسترسى پیدا كرد.))
و در كتاب ((تاج العروس )) جلد نهم مى خوانیم ((و الغنم الفوز بالشیى ء بلا مشقة )): ((غنیمت آن است كه انسان بدون زحمت به چیزى دست یابد)).
در كتاب ((قاموس )) نیز غنیمت بهمان معنى فوق ذكر شده است .
و در كتاب ((مفردات راغب )) مى خوانیم غنیمت از ریشه ((غنم )) به معنى ((گوسفند)) گرفته شده و سپس مى گوید ((ثم استعملوا فى كل مظفور به من جهة العدى و غیره )) یعنى : ((سپس در هر چیزى كه انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست مى آورد به كار رفته است )) حتى كسانى كه یكى از معانى غنیمت را غنائم جنگى ذكر كرده اند انكار نمى كنند كه معنى اصلى آن معنى وسیعى است كه به هر گونه خیرى كه انسان بدون مشقت به آن دست یابد گفته مى شود.
در استعمالات معمولى نیز غنیمت در برابر غرامت ذكر مى شود، همان طور كه معنى غرامت معنى وسیعى است و هرگونه غرامت را شامل مى شود غنیمت نیز معنى وسیعى دارد و به هرگونه در آمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود این كلمه در ((نهج البلاغه )) در موارد زیادى به همین معنى آمده است ، در خطبه 76 مى خوانیم ((اغتنم المهل )): ((فرصتها و مهلتها را غنیمت بشمارید)).
و در خطبه 120 مى فرماید ((من اخذها لحق و غنم )): ((كسى كه به آئین خدا عمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد))
در نامه 53 به مالك اشتر مى فرماید: ((و لا تكونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اكلهم )): در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را غنیمت و درآمدى براى خود فرض كنى )).
و در نامه 45 به عثمان بن حنیف مى فرماید: ((فو الله ما كنزت من دنیاكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا)): ((به خدا سوگند از دنیاى شما طلائى نیاندوختم و از غنائم و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم )).
و در كلمات قصار، در جمله 331 مى فرماید ان الله جعل الطاعة غنیمة الاكیاس : ((خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است )).
و در نامه 41 مى خوانیم ((و اغتنم من استقرضك فى حال غناك )): ((هر كس در حال بى نیازیت از تو قرضى بخواهد غنیمت بشمار.))
و نظیر این تعبیرات بسیار فراوان است كه همگى نشان مى دهد ((غنیمت )) منحصر به غنائم جنگى نیست .
و اما مفسران :
بسیارى از مفسران كه در زمینه این آیه به بحث پرداخته اند صریحا اعتراف كرده اند كه غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور كلى هر چیزى را كه انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد مى شود حتى آنها كه آیه را به خاطر فتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند كه در معنى اصلى آن این قید وجود ندارد بلكه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زده اند.
((قرطبى )) مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل آیه چنین مى نویسد ((غنیمت در لغت خیرى است كه فرد یا جماعتى با كوشش به دست مى آورند))... و بدانكه اتفاق (علماى تسنن ) بر این است كه مراد از غنیمت در آیه (و اعلموا انما غنمتم ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى باید توجه داشت كه این قید همانطور كه گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع ، این قید وارد شده است .
فخر رازى در تفسیر خود تصریح مى كند كه : ((الغنم الفوز بالشیى ء)) ((غنیمت این است كه انسان به چیزى دست یابد)) و پس از ذكر این معنى وسیع از نظر لغت مى گوید: ((معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن ) همان غنائم جنگى است )).
و نیز در تفسیر المنار غنیمت را به معنى وسیع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى كرد.
در تفسیر ((روح المعانى )) نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نیز چنین آمده است كه : ((غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است )).
در تفسیر ((مجمع البیان )) نخست غنیمت را به معنى غنائم جنگ تفسیر كرده ، ولى به هنگام تشریح معنى آیه چنین مى گوید: ((قال اصحابنا ان الخمس واجب فى كل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات ، و فى الكنوز و المعادن و الغوص و غیر ذلك مما هو مذكور فى الكتب و یمكن ان یستدل على ذالك بهذه الایة فان فى عرف اللغة یطلق على جمیع ذالك اسم الغنم و الغنیمة )) علماى شیعه معتقدند كه خمس در هر گونه فایده اى كه براى انسان فراهم مى گردد واجب است اعم از اینكه از طریق كسب و تجارت باشد، یا از طریق گنج و معدن ، و یا آنكه با غوص از دریا خارج كنند، و سایر امورى كه در كتب فقهى آمده است ، و مى توان از آیه بر این مدعى استدلال كرد، زیرا در عرف لغت به تمام اینها ((غنیمت )) گفته مى شود.
شگفت آور این كه بعضى از مغرضان كه گویا براى سمپاشى در افكار عمومى ماءموریت خاصى دارند در كتابى كه در زمینه خمس نوشته اند دست به تحریف رسوائى در عبارت تفسیر مجمع البیان زده ، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسیر غنیمت به غنائم جنگى است ذكر كرده ولى توضیحى را كه درباره عمومیت معنى لغوى و معنى آیه در آخر بیان كرده است ، به كلى نادیده گرفته و یك مطلب دروغین به این مفسر بزرگ اسلامى نسبت داده اند، مثل اینكه فكر مى كرده اند تفسیر مجمع البیان تنها در دست خود آنها است و دیگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجیب این است كه این خیانت را تنها در این مورد مرتكب نشده ، بلكه در موارد دیگر نیز آنچه به سود بوده گرفته ، و آنچه به زیان بوده است نادیده گرفته اند.
در تفسیر المیزان نیز با استناد به سخنان علماى لغت تصریح شده كه غنیمت هر گونه فایده اى است كه از طریق تجارت یا كسب و كار و یا جنگ به دست انسان مى افتد و مورد نزول آیه گرچه غنائم جنگى است ولى مى دانیم كه هیچ گاه مورد عمومیت مفهوم آیه را تخصیص نمى زند.
از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته مى شود كه :
آیه غنیمت معنى وسیعى دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتى را شامل مى شود زیرا معنى لغوى این لفظ عمومیت دارد و دلیل روشنى بر تخصیص آن در دست نیست .
تنها چیزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكیه كرده اند این است كه آیات قبل و بعد در زمینه جهاد وارد شده است و همین موضوع قرینه مى شود كه آیه غنیمت نیز اشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى كه مى دانیم شاءن نزولها و سیاق عمومیت آیه را تخصیص نمى زنند و به عبارت روشنتر هیچ مانعى ندارد كه مفهوم آیه یك معنى كلى و عمومى باشد و در عین حال مورد نزول آیه غنائم جنگى كه یكى از موارد این حكم كلى است بوده باشد و اینگونه احكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است :
مثلا در آیه 7 سوره حشر مى خوانیم ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا: ((هر چه پیامبر براى شما مى آورد بگیرید و هر چه از آن نهى مى كند خوددارى كنید)).
این آیه یك حكم كلى درباره لزوم پیروى از فرمانهاى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیان مى كند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحا به آن ((فیى ء)) گفته مى شود).
و نیز در آیه 233 سوره بقره یك قانون كلى به صورت ((لا تكلف نفس الا وسعها)): ((هیچ كس بیش از آنچه قدرت دارد تكلیف نمى شود)) بیان شده در حالى كه مورد آیه درباره اجرت زنان شیرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائى خود به آنها اجرت بدهد، ولى آیا ورود آیه در چنین مورد خاصى مى تواند جلو عمومیت این قانون (عدم تكلیف به ما لا یطاق ) را بگیرد؟!
خلاصه اینكه : آیه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مى گوید: هر درآمدى از هر موردى عاید شما شود كه یكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازید مخصوصا ((ما)) موصوله و ((شیى )) كه دو كلمه عام و بدون هیچ گونه قید و شرطند این موضوع را تاءیید مى كنند.
6 - آیا اختصاص نیمى از خمس به بنى هاشم تبعیض نیست ؟
بعضى چنین تصور مى كنند، كه این مالیات اسلامى كه بیست درصد بسیارى از اموال را شامل مى شود و نیمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دارد، یك نوع امتیاز نژادى محسوب مى شود و ملاحظات جهات خویشاوندى و تبعیض در آن به چشم مى خورد، و این موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانى بودن آن ، سازگار نیست .
پاسخ
كسانى كه چنین فكر مى كنند شرائط و خصوصیات این حكم اسلامى را كاملا بررسى نكرده اند زیرا جواب این اشكال به طور كامل در این شرائط نهفته شده است .
توضیح اینكه ((اولا)) نیمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا باید به نیازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتیاجات یك سال ، و نه بیشتر، بنابراین تنها كسانى از آن مى توانند استفاده كنند كه یا از كار افتاده اند، و بیمارند، و یا كودك یتیم و یا كسان دیگرى كه به علتى در بن بست از نظر هزینه زندگى قرار دارند.
بنابراین كسانى كه قادر به كار كردن هستند، (بالفعل و یا بالقوة ) مى توانند درآمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمى توانند از این قسمت خمس استفاده كنند و جمله اى كه در میان بعضى از عوام معروف است كه مى گویند سادات مى توانند خمس بگیرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانه اى بیش نیست ، و هیچ گونه پایه اى ندارد.
ثانیا: مستمندان و نیازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چیزى از زكات مصرف كنند، و بجاى آن مى توانند تنها از همین قسمت خمس استفاده نمایند.
ثالثا: اگر سهم سادات كه نیمى از خمس است ، از نیازمندى سادات موجود بیشتر باشد باید آن را به بیت المال ریخت و در مصارف دیگر مصرف نمود.
همانطور كه اگر سهم سادات كفایت آنها را ندهد باید از بیت المال و یا سهم زكات به آنها داد.
با توجه به جهات سه گانه فوق روشن مى شود كه در حقیقت هیچگونه تفاوت از نظر مادى میان سادات و غیر سادات گذارده نشده است .
نیازمندان غیر سادات مى توانند مخارج سال خود را از محل زكات بگیرند ولى از خمس محرومند، و نیازمندان سادات تنها مى توانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.
در حقیقت دو صندوق در اینجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زكات و هر كدام از این دو دسته تنها حق دارند از یكى از این دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى یعنى به اندازه نیازمندى یك سال . (دقت كنید)
ولى كسانى كه دقت در این شرائط و خصوصیات نكرده اند چنین مى پندارند كه براى سادات سهم بیشترى از بیت المال قرار داده شده است و یا از امتیاز ویژه اى برخوردارند.
تنها سئوالى كه پیش مى آید این است كه اگر هیچگونه تفاوتى از نظر نتیجه میان این دو نبوده باشد این برنامه چه ثمره اى دارد؟
پاسخ این سئوال را نیز با توجه به یك مطلب مى توان دریافت ، و آن اینكه میان خمس و زكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن این است كه زكات از مالیاتهائى است كه در حقیقت جزو اموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود لذا مصارف آن عموما در همین قسمت مى باشد، ولى خمس از مالیاتهائى است كه مربوط به حكومت اسلامى است ، یعنى مخارج دستگاه حكومت اسلامى و گردانندگان این دستگاه از آن تاءمین مى شود.
بنابراین محروم بودن سادات از دستیابى به اموال عمومى (زكات ) در حقیقت براى دور نگهداشتن خویشاوندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از این قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نیفتد كه پیامبر خویشان خود را بر اموال عمومى مسلط ساخته است .
ولى از سوى دیگر نیازمندان سادات نیز باید از طریقى تاءمین شوند، این موضوع در قوانین اسلام چنین پیش بینى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهره مند گردند، نه از بودجه عمومى ، در حقیقت خمس نه تنها یك امتیاز براى سادات نیست بلكه یك نوع كنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اینكه هیچ گونه سوءظنى تولید نشود مى باشد.
جالب اینكه به این موضوع در احادیث شیعه و سنى اشاره شده است : در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : ((جمعى از بنى هاشم به خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیدند و تقاضا كردند كه آنها را ماءمور جمع آورى زكات چهار پایان كنند و و گفتند این سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعیین كرده است ، ما به آن سزاوارتریم پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: اى ((بنى عبد المطلب )) زكات نه براى من حلال است ، و نه براى شما ولى من به جاى این محرومیت به شما وعده شفاعت مى دهم ... شما به آنچه خداوند و پیامبر برایتان تعیین كرده راضى باشید (و كار به امر زكات نداشته باشید) آنها گفتند راضى شدیم )).
از این حدیث به خوبى استفاده مى شود كه بنى هاشم این را یك نوع محرومیت براى خود مى دیدند، و پیامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!.
در ((صحیح مسلم )) كه از معروف ترین كتب اهل تسنن است حدیثى مى خوانیم كه خلاصه اش این است : عباس و ربیعة ابن حارث خدمت پیامبر رسیدند، و تقاضا كردند كه فرزندان آنها یعنى ((عبد المطلب ابن ربیعة )) و ((فضل بن عباس )) كه دو جوان بودند ماءمور جمع آورى زكات شوند، و همانند دیگران سهمى بگیرند تا بتوانند هزینه ازدواج خود را از این راه فراهم كنند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از این موضوع امتناع ورزید و دستور داد از راه دیگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهریه همسران آنها پرداخته شود.
از این حدیث كه شرح آن طولانى است نیز استفاده مى شود كه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اصرار داشت خویشاوندان خود را از دست یافتن به زكات (اموال عمومى مردم ) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتیم روشن شد كه خمس نه تنها امتیازى براى سادات محسوب نمى شود بلكه یك نوع محرومیت براى حفظ مصالح عمومى بوده است .
7 - منظور از سهم خدا چیست ؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان ((لله )) به خاطر اهمیت بیشتر روى اصل مسئله خمس و تاءكید و تثبیت ولایت و حاكمیت پیامبر و رهبر حكومت اسلامى است ، یعنى همانگونه كه خداوند سهمى براى خویش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پیامبر و امام را نیز بهمان گونه حق ولایت و سرپرستى و تصرف داده ، وگرنه سهم خدا در اختیار پیامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پیامبر یا امام صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نیاز به سهمى ندارد.
سوره انفال, آیه 41