شما اینجا هستید: مهدویت و قرآن > تبیین امامت در پرتو قرآن و عترت
تبیین امامت در پرتو قرآن و عترت
در احادیث فراوانی بر عالم بودن ائمه(علیه السلام) به امور نهانی و غیبی اشاره و تاکید شده است که البته این علم غیب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و می شود و آنان خود هیچ گونه استقلالی در آن ندارند، ضمن آن که علم غیب ائمه(علیه السلام) مطلق نبوده(1) و اموری از جمله علم به آغاز قیامت از آنان نیز پنهان است و جز خداوند نمی داند.

به نام خدا

علم غیب ائمه(علیه السلام)

در احادیث فراوانی بر عالم بودن ائمه(علیه السلام) به امور نهانی و غیبی اشاره و تاکید شده است که البته این علم غیب از جانب خداوند به آنها اعطا شده و می شود و آنان خود هیچ گونه استقلالی در آن ندارند، ضمن آن که علم غیب ائمه(علیه السلام) مطلق نبوده(1) و اموری از جمله علم به آغاز قیامت از آنان نیز پنهان است و جز خداوند نمی داند.

علی(علیه السلام) می فرماید:

علم خدا به دو گونه است، علمی که آن را برای خود برگزید، هیچ پیامبر و فرشته ای را از آن آگاه نمی سازد… علمی که آن را به فرشتگان می آموزد و آنان در اختیار پیامبر و اهل بیتش می نهند و بزرگ و کوچک این خاندان تا قیامت از آن بهره می برند.(2)

خداوند نیز در قرآن به این موضوع اشاره می کند که دانش غیبی خویش را به کسانی اعطا می کند:

عالم الغیب فلایظهر علی غیبه أحداً إلّا من ارتضی من رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) (3)

خداوند دانای غیب است که هیچ کس را از غیب خویش آگاه نمی سازد مگر پیامبر [یا امامی] که او بپسندد.

در زیارت جامعه کبیره، خطاب به ائمه(علیه السلام) می خوانیم:

و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره(4)٫

خداوند شما را برای غیب خود پسندیده و برای رازش برگزیده است.

و اما روایاتی که بیانگر وجود علم غیب نزد ائمه(علیه السلام) است:

۱. امام علی(علیه السلام) در خطبه ای از نهج البلاغه که در آن از اوضاع نابسامان آینده پیشگویی می کند و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می دهد، به این آگاهی نام «علم غیب» می نهد و می فرماید:

اگر آن چه می دانم ـ و غیب آن بر شما پوشیده است ـ می دانستید، به بیابان ها بیرون می شدید و بر کرده های خویش می گریستید، به سر و سینه می زدید و مال های خود را بی نگهبان وامی گذاشتید و کسی را بر آن نمی گماشتید… به خدا به زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک سر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد.(5)

۲. علی(علیه السلام) خود را یکی از مصادیق «من ارتضی من رسول» در آیه فوق الذکر درباره علم غیب می داند و می گوید:

من همان مرتضای از رسول هستم که خداوند او را بر دانش غیبیش مطلع کرده است.(6)

۳. امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) درباره خود می گوید:

تو می شنوی آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی.(7)

از روایت فوق دریافت می شود که امام(علیه السلام) نیز از اخبار و اطلاعات غیبی ای که فرشته وحی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل می کرد، آگاه می شد.

۴. یکی از یاران امام علی(علیه السلام) پس از شنیدن پیشگویی های آن حضرت، شگفت زده پرسید: «ای امیرمؤمنان! تو را علم غیب داده اند؟»، امام در پاسخ فرمود:

این علم غیب نیست [علم غیب ویژه خداوند]، علمی است که از دارنده علم آموخته ام. علم غیب، علم قیامت است و آنچه خدا گفته است که «(8)»، پس این علم غیب است که جز خدا کسی آن را نداند و جز این، علمی است که خدا آن را به پیامبرش آموخته و او نیز مرا آموخته و دعا کرده است که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود پذیرد.۸

۵. علی(علیه السلام) فرمود:

رسول خدا هزار در دانش را به روی من گشود… که هر دری خود به هزار در دیگر رهنمون است… به گونه ای که اکنون از زمان فرا رسیدن مرگ و پیشامدهای ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادی به داوری آن می پردازم.(9)

۶. علی(علیه السلام) فرمود:

به خدا اگر بخواهم به هر یک از شما خبر می دهم که از کجا آمده و به کجا می رود و سرانجام کارهای او چه خواهد بود، لیکن می ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) تفضیل دهید.(10)

۷. علی(علیه السلام) فرمود:

سوگند به کسی که جانم در دست اوست، من نیز از آنچه پیامبر می دانست، آگاهم و از حوادثی که تاکنون روی داده است، یا تا قیامت روی می دهد، خبر دارم.(11)

۸. علی(علیه السلام) در توصیف امام معصوم می گوید: کسی که روح الهی را درمی یابد، از رویدادهای گذشته و آینده  و آنچه در دل مردمان و زمین و آسمان است، آگاه می گردد.(12)

۹. کتب معتبر روایی ما مملو از روایاتی است که درباره آگاهی ائمه(علیه السلام) از دانش های غیبی و امور نهانی است. از جمله در جلد ۲۶ بحارالانوار از ابتدا تا صفحه ۲۲۶ در موضوع ابعاد و گستره علمی ائمه(علیه السلام) و از جمله علم  آنها به امور غیبی ده ها حدیث نقل شده است.

۱۰. شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در باب پیشگویی ها و اخبار حضرت رضا(علیه السلام) از امور نهانی و غیبی، ۴۴ حدیث ذکر می کند.

تا بدین جا روشن شد که آنچه به عنوان چهار ویژگی مهم امامت (نصب الهی، نص از جانب رسول الله، علم غیب  و عصمت ) ذکر می شود، ساخته و پرداخته متکلمان و فقیهان در قرون سوم و چهارم نبوده و بلکه در متن احادیث و سخنان خود ائمه معصومین(علیه السلام) از آغاز وجود داشته است.

آقای کدیور برای آنکه از مغفول ماندن بعضی از ابعاد وجودی و شخصیتی ائمه معصومین(علیه السلام) انتقاد کنند که ممکن است در مواردی سخن کاملاً درستی باشد، هیچ نیازی به زیر سئوال بردن و یا تضعیف ابعادی دیگر از شخصیت آنان نداشتند.

۲. گفته اند شیعیان اصیل از قبیل سلمان، ابوذر و… ائمه را این گونه که متکلمان رسمی معرفی می کنند، نشناخته بودند. به نظر می رسد در این مورد هم آقای کدیور از طریق صواب دور شده اند. طبرسی(ره) در کتاب احتجاج به نقل روایتی از امام صادق(علیه السلام) و ایشان به نقل از پدرانشان می پردازد که سلمان سه روز پس از دفن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) طی خطبه ای که در جمعی از مردم ایراد کرد، گفت: «مردم! سخن مرا بشنوید و در آن اندیشه کنید، به من دانش فراوانی داده شده است [از جانب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)] که اگر من هر آنچه را که درباره فضائل امیرالمومنین علی(علیه السلام) می دانم بگویم، گروهی از شما من را دیوانه خواهید خواند و گروهی دیگر خواهند گفت: خدایا قاتل سلمان را بیامرز… بدانید که نزد علی(علیه السلام) دانش منایا و بلایا و میراث وصایا [علوم غیبی و...] و فصل الخطاب و دانش نسب ها است… اگر ولایت علی(علیه السلام) را می پذیرفتید از بالای سرتان و پایین پایتان برخوردار از نعمت های الهی می شدید، اگر پرندگان آسمان را صدا می زدید، پاسختان می دادند و ماهیان دریا به سویتان می شتافتند و…».(13)

۳. لازمه اسوه بودن ائمه(علیه السلام) برای پیروانشان سنخیت و مشابهت بین امام و مأموم از هر جهت و دست یافتن مأموم به مرتبت امام(علیه السلام) نیست، بلکه مسئله الگوبرداری از صفات نیک و اخلاق حسنه آنها به قدر ظرفیت و طاقت هر فرد است. به این فراز از نامه علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف در نهج البلاغه بنگرید: «آگاه باشید که برای هر مأمومی، امامی است که به او اقتدا کرده و از نور دانش او بهره می برد. بدانید که امامتان از دنیایش به دو جامه کهنه و از غذایش به دو قرص نان بسنده کرده است، البته شما [چون من] قادر بر این کار نیستید اما باید من را در این مسیر با تلاش و پرهیزکاری و پاکی و درستی [در حد توانتان] یاری نمایید.»(14)

۴. و اما جریان غلو و تفویض:(15)

همان گونه که گفته اند جریانی از زمان حضرت علی(علیه السلام) شکل گرفت که درباره شخصیت و مناقب  ائمه(علیه السلام) زیاده گویی کرده و آنان را گاه تا مرتبت خدایی بالا می بردند (غالیان ) و یا آن که پاره ای از افعال  ربوبی را مثل خلق و رزق و… مستقلاً به ائمه(علیه السلام) نسبت می دادند (مفوضه )(16) و ائمه(علیه السلام) نیز به شدت با این جریان برخورد کرده و ضمن لعن، آنها را مشرک و کافر خطاب می کردند و در موردی نیز علی(علیه السلام)گروهی از غالیان را به دلیل اصرار بر عقیده باطلشان سوزانید.(17)

اما برای این که ابعاد مسئله غلو و تفویض روشن گردد، ذکر نکاتی ضروری است:

۱. همان گونه که گفته آمد ائمه(علیه السلام) همگی با شدت و حساسیت با موضوع غلو و تفویض برخورد می کردند و غالیان را مورد لعن و نفرین قرار می دادند و بعضاً آنها را نام می بردند تا شیعیان و اصحابشان را از افتادن در دام آنان  بر حذر دارند. در روایتی از امام صادق(علیه السلام)، ایشان هفت تن از غلات را نام می برند.

امام(علیه السلام) در تفسیر و تعیین مصداق برای آیه:

هل أنبّئکم علی من تنزّل الشیاطین، تنزّل علی کلّ أفّاک أثیم.

آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسانی نازل می شوند؟ بر هر دروغزن گناهکار فرود می آیند

نام هفت تن از غلات را بدین ترتیب آوردند: مغیره، بیان (یا بنان )، صائد، حمزه بن عمار بربری، حارث شامی، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب.(18)

چنین روشنگری هایی از سوی ائمه(علیه السلام) اولاً مانع از آن می شد که دیگر اصحاب و راویان به دام غلو بیفتند و ثانیاً برای راویان حدیث، زمینه تشخیص روایات صحیح را از روایات مشکوک به غلو فراهم می نمود.

۲. ائمه(علیه السلام) علاوه بر لعن و معرفی غالیان با اسم و رسم، برای تعیین مرز غلو از حقیقت، نیز ملاک هایی ارائه می کردند، زیرا در کنار غلو این انحراف نیز وجود داشت که کسانی ائمه(علیه السلام) را پایین تر از مرتبت حقیقیشان قرار می دادند و منکر فضائل واقعی آنها می شدند.

از جمله این روایات عبارت است از:

۱. علی(علیه السلام) فرمود:

از زیاده گویی درباره ما بپرهیزید، ما را بندگان مخلوق و آفریده [و در ید قدرت] خدا بدانید، آنگاه هر آنچه خواستید در فضیلت ما بگویید.۱۹

۲. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ای کامل! برای ما پروردگاری قائل شوید که ما به او باز می گردیم، آنگاه درباره [فضائل] ما آنچه خواستید بگویید.۲۰

۳. امام باقر(علیه السلام) خطاب به ابوحمزه ثمالی فرمود:

ای ابا حمزه! علی را پایین تر از مرتبه ای که او را خداوند قرارداده، نگذارید و بالاتر از آن مرتبه نیز قرار ندهید.

آنچه از روایات فوق و روایات متعدد دیگر فهمیده می شود این است که غلو و تفویض آنجا محقق می شود که ائمه(علیه السلام) به عنوان خداوند و یا شریک و مستقل از خداوند، قرار داده شوند و فضائلی به آنها نسبت داده شود که آنان را از مرتبه بندگی به مرتبه خدایی برساند اما اگر فضائل آنها در طول و ناشی از قدرت و کرامت و افاضه خداوند دانسته شود، هرگز به معنای غلو و تفویض مذموم نیست. بر این اساس، ویژگی هایی چون عصمت، علم غیب، نصب و نص از جانب خدا و رسول(صلی الله علیه وآله وسلم)، هیچ ارتباطی با مقوله غلو و تفویض ندارد و همان طور که دیدیم حتی عالمانی که به اعتراف آقای کدیور درباره غلو حساس بودند مثل صدوق و مجلسی، به نقل روایات عدیده ای که ویژگی های فوق  را برای ائمه بیان می کنند، پرداخته اند.

در اینجا بد نیست به جمع بندی مرحوم مجلسی(ره) پس از ذکر ده ها روایت در مذمت غلو و تفویض، درباره مفهوم و مرز غلو و تفویض، اشاره نماییم: «بدان که غلو درباره پیامبر و ائمه(علیه السلام) آن است که کسی قائل به الوهیت آنها شود و یا آنکه آنان را در معبودیت یا در آفرینش و روزی رسانی شریک خداوند قرار دهد یا آن که بگوید خداوند در آنها حلول کرده و یا با وجود آنها وحدت یافته است، یا آنکه بر این باور باشد که آنان بدون وحی و الهام از جانب خداوند، دانای به غیب  هستند یا ائمه را جزء انبیا بداند و یا آنکه قائل به تناسخ ارواح بعضی از آنها در بعضی دیگر شود و یا آنکه مدعی شود که شناخت ائمه(علیه السلام) پیروان آنان را از طاعت الهی بی نیاز کرده و تکلیفی در ترک گناهان ندارند، که همه این اعتقادات الحاد و کفر و مایه خروج از دین است همان گونه که ادله عقلی و آیات و روایاتی که ذکر آنها گذشت بر این امر دلالت می کرد و تو دانستی که ائمه(علیه السلام) از صاحبان چنین عقیده ای بیزاری جسته و آنان را کافر دانسته و فرمان به کشتن آنها می دادند و اگر روایتی را شنیدی که القاگر چنین عقایدی بود یا باید آن را تأویل به معنایی درست کرده و یا آن که از دروغ بافی های غالیان دانست، اما از سوی دیگر بعضی از متکلمان و محدثان در ماجرای غلو زیاده روی کرده اند و این به دلیل کوتاهیشان در امر شناخت [مرتبت و منزلت واقعی] ائمه(علیه السلام) و ناتوانیشان از درک احوال غریب و شئون شگفت انگیز آنان بوده است و از همین رو بسیاری از راویان ثقه و مورد اعتماد را به دلیل آنکه بعضی از امور خارق العاده و شگفت را از ائمه(علیه السلام) روایت کرده اند، تضعیف [و رمی به غلو] کرده اند و تا آنجا برخی پیش رفته اند که گفته اند از جمله مصادیق غلو آن است که کسی قائل به نفی سهو از ائمه شود و یا آنکه  بگوید آنها آنچه بوده و آنچه خواهد بود را می دانند و… و این در حالی است که در روایات فراوانی وارد شده است که:

ما را رب و خدا ندانید و [پایین تر از آن] هرچه می خواهید درباره ما بگویید که البته نمی توانید حق آن را اداکنید… .

 و نیز در حدیث وارد شده است که:

امر [مقام و منزلت و...] ما چنان دشوار و دیریاب است که جز فرشته ای مقرب یا پیامبری مرسل و یابنده مومنی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده است، طاقت دریافت و باور آن را ندارد.

… بنابراین بر فرد مؤمن و متدین است که اقدام به رد روایاتی که در فضائل و معجزات و مراتب  بلند آنها وارد شده است، ننماید مگر آنکه حاوی سخنی بر خلاف ضرورت دین و یا مخالف با براهین قاطع عقلی و آیات محکم قرآنی و احادیث متواتر باشد.»

 

برگرفته از سایت :المهدویه

ارسال نظر