یکی از دلائل مخالفین شیعه برای نفی امامت و عدم غصب خلافت، اظهار بی میلی امام علی علیه السلام نسبت به خلافت است
یکی از دلائل مخالفین شیعه برای نفی امامت و عدم غصب خلافت، اظهار بی میلی امام علی علیه السلام نسبت به خلافت است.
می گویند اگر امام علی علیه السلام از طرف خدا به امامت منصوب شده بود، جکومت در نزدش بی ارزش نبود، چرا که در خطبه ای امام می فرماید:
«و الله لهى أحب إلى من إمرتكم إلا أن اقیم حقا أو أدفع باطلا. ».
به خدا سوگند، همین كفش بى ارزش، برایم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اینكه با این حكومت، حقى را به پا دارم و یا باطلى را دفع نمایم. [1]
پاسخ:
نکته اول:
هدف رهبران الهی رسیدن به حکومت نیست.
اصل حکومت داری برای آنها ارزشی ندارد بلكه حکومت وسیله اى براى هدایت و احقاق حق مردم است.
ابن عباس مى گوید:
قبل از جنگ جمل، امام على علیه السلام را دیدم كه مشغول وصله زدن به كفش خود بود.
حضرت به من گفت:
ارزش این كفش چقدر است؟
گفتم:
این كفش كهنه ارزشى ندارد .
حضرت فرمود:
«و الله لهى أحب إلى من إمرتكم إلا أن اقیم حقا أو أدفع باطلا. »
به خدا سوگند، همین كفش بى ارزش، برایم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اینكه با این حكومت، حقى را به پا دارم و یا باطلى را دفع نمایم.
با توجه به این جمله امام می فرماید:
موقعی برای من حکومت ارزش دارد که بتوانم حقی را ادا و باطلی را دفع کنم
نکته دوم:
کسانی که می گویند امام علی علیه السلام اظهار بی رغبتی نسبت به حکومت داشته و این به معنای عدم قبول امامت است، چرا این حرف را در مورد ابوبکر نمیزنند، ابوبکر هم در جمله معروفی کرارا این جمله را میگفت:
اقیلونى، اقیلونى و لست بخیركم.
بار خلافت را از گردن من بردارید من بهترین افراد شما نیستم! [2]
انصاف این است که با توجه به این جمله، اهل سنت بگویند ابوبکر لیاقت حکومت را نداشت
نکته سوم:
انصاف این است کسانی که به نهج البلاغه استناد میکنند با دقت فراوان کلمات دیگر امام را هم مطالعه کنند
امام در خطبه های دیگر به سزاوار بودنش به خلافت استدلال میکند.
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ
آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى کند.او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. [3]
نکته چهارم:
اگر هم در موارد دیگری دیده شده است که امام از خود خلافت را دور می کرد، این به معنای عدم لیاقت امام برای خلافت نیست
در این باره بد نیست نگاهی به تاریخ اهل سنت بیندازیم
ابن اثیر در تاریخ خود می نویسد:
روز اول برای بیعت نزد حضرت رفتند و حضرت نپذیرفت. روز دوم رفتند، باز هم نپذیرفت.
بنا به نوشته «ابن اثیر» ، یك هفته طول كشید، تا حضرت پذیرفت .
راستى چرا حضرت در همان روز اول نپذیرفت؟
در پاسخ به این پرسش مى گوییم:
اولا، اگر امام علیه السلام در همان آغاز بیعت را مى پذیرفت، دشمنان و بویژه بنى امیه و طرفداران عثمان، او را متهم مى كردند كه در كشته شدن عثمان دست داشته است و مى گفتند كه على علیه السلام شورشیان را تحریك كرد تا عثمان كشته شود و خود مقام خلافت را تصاحب نماید.
امام على علیه السلام با مقاومتى كه از خود نشان داد، این اتهام را از خود دور نمود.
البته بنى امیه و برخى دیگر از دشمنان على علیه السلام كوشیدند تا به نحوى امام را متهم نمایند لیكن با این مقاومت، تلاش آنان به نتیجه نرسید.
ثانیا، حضرت خواست كه از این طریق، تعهد مردم را در برابر بیعت افزایش دهد.
چونكه در این زمان بحرانى، خلیفه تنها در صورتى مى تواند زمام امور را در دست گیرد و با موفقیت به پیش ببرد و بر مشكلات فایق آید كه مردم به طور گسترده از حكومت اطاعت كنند.
به همین جهت حضرت در جریان بیعت فرمود:
«و اعلموا إنى إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم و لم اصغ إلى قول القائل و عتب العاتب.»
آگاه باشید كه اگر دعوت شما را بپذیرم، طبق آنچه كه خود مىدانم با شما رفتار مى كنم و به سخن این و آن و سرزنش كنندگان گوش نخواهم داد. [4]
ثالثا، امام على علیه السلام به یك سرى مشكلات توجه داشت.
گر چه حكومت، حق مسلم آن حضرت بود، ولى با توجه به آن مشكلاتى كه در آن برهه زمانى رخ داد، در دست گرفتن زمان امور را به مصلحت نمى دانست.
امام، به خوبى آگاه بود كه مردم مسلمان در زمان خلفا، بویژه در زمان عثمان از اسلام راستین فاصله گرفته اند.
عثمان، پستها و منصبهاى حكومتى را بدون رعایت ضوابط اسلامى به عده اى سپرد و در تقسیم بیت المال هم شیوه غیر عادلانه اى را برگزید .
حال اگر حاكم بعدى بخواهد مردم را به سنت پیامبر صل الله علیه و آله وا دارد، با مخالفتهاى مردمى روبرو مى شود.
به همین جهت فرمود:
اى مردم!مرا رها كنید چونكه شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا ندارید. بدانید كه اگر با من بیعت كنید، مجبور مى شوید كه براى تصفیه جامعه اسلامى، دوران سختى را تحمل نمایید.
در واقع این سخن حضرت، مانند سخن طبیب و جراح ماهرى است كه به بیمارى مى گوید:
به پزشك دیگرى مراجعه كن، چونكه برنامه درمانى من سخت و سنگین است و تو تحمل آن را ندارى.
منظور این پزشك این نیست كه خود را شایسته نمى داند و یا دیگرى را شایسته تر میداند، بلكه منظورش این است كه از آغاز كار، طرف را براى برنامه سنگینى كه در پیش دارد، آماده كند .
نتیجه:
1-سخن امام علی درباره بی اهمیتی حکومت دلیلی بر نفی خلافت الهی نیست. ?-امام در چندین جا به استحقاق خود بر خلافت استدلال میکند.
پی نوشت ها:
منابع:
[1] نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه .??
[2] الامامة و السیاسة، دینورى ج ? ص ??
[3] نهج البلاغه خطبه شقشقیه
[4] خطبه ?? نهج البلاغه