موافقین سقیفه چنین ادعا میکنند که «اگر پیامبر به طور صریح برای بعد از خودشان یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب میکردند
موافقین سقیفه چنین ادعا می کنند که «اگر پیامبر به طور صریح برای بعد از خودشان یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب می کردند بدون شک اختلافات زیادی در جامعه نو بنیان اسلامی به وجود می آمد، دقیقاً همان اختلافاتی که اگر معتقد به مذهب شیعه باشیم برای ما پیش خواهد آمد ولی اگر قائل به این مذهب نباشیم اختلاف خاصی میان امت اسلامی پیش نخواهد آمد.» در پاسخ به این استدلال ذکر چند نکته لازم است.
- بنابر روایات فریقین، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) طبق چند آیه قرآن مأمور بود که از طرف خدا امام علی(علیه السلام) را به عنوان خلیفه خود معرفی کند. در آیه ای از قرآن می خوانیم که:
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دینا [مائده/3]
امروز، كافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم
منظور از" الیوم" (امروز) كه در دو جمله بالا تكرار شده چیست؟ یعنى كدام روز است كه این" چهار جهت" در آن جمع شده هم كافران در آن مایوس شده اند، و هم دین كامل شده، و هم نعمت خدا تكامل یافته، و هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهایى مردم جهان پذیرفته است
طبق تفاسیر علمای شیعه و سنی و روایات متواتری، روز اکمال دین، روز غدیر خم است,همان روزی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را به عنوان امام به مردم معرفی کرد. [1]
پس فرض این که پیامبر اکرم جانشین تعیین نکرده،اشتباه است.
- چه کسی می گوید که اگر پیامبر جانشین تعیین می کرد اختلاف در بین امت به وجود می آمد؟
آیا با انتخاب کسی مثل امام علی( علیه السلام) که به کتاب و سنت رسول الله آگاه است، اختلاف پیش می آید؟
به اقرار کتب اهل سنت و طبق روایاتشان در صورتی که اجازه می دادند که امام آن طور که باید حکومت کند، مردم به راه راست هدایت می شدند.
در ادامه چند حدیث درباره این موضوع می آوریم که در روایت اول تمام راویان از روات بخاری هستند و همین در صحت این احادیث کافی است، و در روایت دوم هم سند توسط حاکم نیشابوری تصحیح شده است.
روایت اول:
«حدثنا یحیى بن أبی بكیر ثنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن عمرو بن میمون قال شهدت عمر بن الخطاب غداة طعن...فقال ادعوا لی علیا وعثمان وطلحة والزبیر وعبد الرحمن بن عوف وسعد قال فدعوا قال فلم یكلم أحدا من القوم الا علیا وعثمان فقال یا علی ان هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لك قرابتك من رسول الله صلى الله علیه وسلم وما أعطاك الله من الفقه والعلم فان ولوك هذا الأمر فاتق الله فیه ثم قال یا عثمان ان هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لك صهرك من رسول الله صلى الله علیه وسلم وشرفك فان ولوك هذا الأمر فاتق الله ولا تحملن بنی أبی معیط على رقاب الناس... قال فلما خرجوا قال ان ولوها الأجلح سلك بهم الطریق قال فقال عبد الله بن عمر ما منعك قال أكره أن أحملها حیا ومیتا قلت فی الصحیح طرف منه.[2]
عمر را در صبح آن روزی که چاقو خورد دیدم... پس گفت:
علی و عثمان و طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد را به نزد من بخوانید.
پس همه را خواندند.
پس هیچ کس غیر از علی و عثمان سخنی نگفت. پس عمر گفت:
ای علی به درستی که ایشان شاید خویشاوندی تو را به رسول خدا و فقه و علمی را که خدا به تو داده بشناسند.
پس اگر تو را در این امر سرپرست گردانیدند پس در آن از خدا بترس. سپس گفت ای عثمان:
این ثوم شاید بدانند که تو داماد رسول خدایی و شرف تو را بشناسند. پس اگر تو را بر این کار سرپرست کردند از خدا بترس و فرزندان ابی معیط را بر گردن مردم سوار نگردان! وقتی از نزد وی بیرون رفتند عمر گفت:
اگر او را به دست شخص کم مو (علی) بسپارند ایشان را به راه خواهد آورد.
پس عبد الله بن عمر گفت:
چه چیزی مانع تو شد (که او را به جانشینی خود بگماری)؟
پاسخ داد:
بدم می آید که او را چه در دوران زندگی خویش و در دوران مرگ بر کاری بگمارم!»
روایت دوم:
«عن أنس بن مالك رضی الله عنه أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لعلی أنت تبین لأمتی ما اختلفوا فیه من بعدی هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.[3]
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیر مؤمنان فرمودند:
تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی».
این حدیث صحیح است.
نکته سوم:
اگر فرض کنیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلیفه تعیین نکرد و این امر را به مردم واگذار کرد ولی آیا با این وجود اختلافی بین مردم پیش نیامد؟
مگر در تاریخ نیامده است که افرادی بودند که با اصل حکومت ابوبکر مخالف بودند و حکومت او را غیر مشروع می دانستند؟
آیا این مخالفت خود نوعی اختلاف نیست؟
غزالی در سر العالمین و ابی جزم در «الشامل فی الصناعة الطیبه» درباره مخالفت و عدم حضور حضرت فاطمه (علیها السلام) در بیعت با ابوبكر چنین می نویسند:
«وهذا منصوص أیضا فإن العباس وأولاده وعلیاً وزوجته وأولاده لم یحضروا حلقة البیعة وخالفكم أصحاب السقیفة.[4]
این نیز منصوص است (با روایات ثابت شده) كه همانا ابن عباس و فرزندانش، علی (علیه السلام) و همسرش و فرزندانش در حلقه بیعت حاضر نشدند و اصحاب سقیفه نیز با شما مخالفت كردند (و خواستار خلافت غیر ابی;بكر بودند)».
یا بخاری در صحیح خود می گوید:
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّیَتْ.[5]
حضرت فاطمه (علیها السلام) نه تنها تا آخر عمر با ابوبكر بیعت نكرد بلكه تا آخر عمر از ابوبكر و عمر ناراضی و خشمناك بود و با این حالت نارضایتی هم از دنیا رفتند.»
البته عدم رضایت اصحاب از خلافت ابوبکر فقط یک نمونه از اختلافات دوران خلفا بود، اگر کسی تاریخ را بدون تعصب مطالعه کند، می بیند که دوران خلفا اختلافات زیادی در بین مردم وجود داشته است. در نتیجه پس این فرض که در صورت انتخاب خلیفه توسط مردم، اختلافی پیش نمی آمد تصوری است که با واقعیت های تاریخی مطابقت ندارد.
پی نوشت:
[1]. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم، ج4، ص: 265---الدرالمنثور، ذیل آیه سوم سوره مائده، تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 8، ص 284. مسند احمد، ج 4، ص 281، و اربلى در كشف الغمه ص 94 و.......
[2]. هیثمی، بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث، ج 2 ص 622.دار النشر، مركز خدمة السنة والسیرة النبویة، المدینة المنورة، 1413 ، 1992. الطبعة الأولى، تحقیق، د. حسین أحمد صالح الباكری
[3]. حاکم نیشابوری، المستدرك على الصحیحین ج 3 ص 132. دار النشر، دار الكتب العلمیة، بیروت، 1411هـ، 1990م. الطبعة الأولى، تحقیق، مصطفى عبد القادر عطا
[4]. الغزالی، ابوحامد محمد بن محمد (متوفاى505هـ)، سرّ العالمین وكشف ما فی الدارین، ج 1، ص 18.تحقیق، محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی، ناشر، دار الكتب العلمیة بیروت / لبنان، الطبعة، الأولى، ????هـ، ????م.
[5]. البخاری، صحیح البخاری، ج 3، ص 1126. تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر، دار ابن كثیر، الیمامة ، بیروت، الطبعة الثالثة، 1407، 1987.