احادیث بسیار زیادی در منابع فریقین موجود است که به صراحت امام علی (علیه السلام) به عنوان "ولیّ، خلیفه و جانشین" معرفی شده است.
احادیث بسیار زیادی در منابع فریقین موجود است که به صراحت امام علی (علیه السلام) به عنوان "ولیّ، خلیفه و جانشین" معرفی شده است.
در کتب اهل سنت این حدیث به کثرت وارد شده است که:
«حَدَّثَنَا عَفَّانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ الرِّشْكُ، عَنْ مُطَرِّفٍ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ... اللهم من كنت مولاه فعلی مولاه [۱]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره علی (علیه السلام) فرمودند:
هر کس من مولای او بودم اینک علی (علیه السلام) مولای اوست».
سند این حدیث هم صحیح است و راویان این حدیث هم همگی از روات بخاری و مسلم هستند.
اما بعضی از علمای اهل سنت می گویند که منظور از "ولی" دوست است و معنای خلافت و جانشینی را نمی دهد.
در پاسخ به این گروه باید گفت که:
اولا:
در بعضی از روایات با سند صحیح لفظ "خلیفه" آمده است.
یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امام علی (علیه السلام) فرمود:
«ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِیٍّ أنت خلیفتی یعنی فی كل مؤمن.»
یعنی تو خلیفه (جانشین) من هستی...
البانی در ذیل این روایت می گوید:
«سند این روایت صحیح است و راویان همگی از روات بخاری و مسلم هستند.
مگر یحیى بن سلیم بن بلج که آن هم ثقه است.»[۲]
ثانیا:
اگر بگویند لفظ "مولا" در حدیث معنای خلافت و جانشینی را نمی دهد، باید در سخن زیر هم که ابوبکر لفظ "ولی"را درباره عمر به کار برده، بگویند، معنای "ولی" دوست است.
ابن اثیر می گوید:
«ابوبکر گفت:
من عمر را به عنوان ولی شما قرار دادم».[۳]
آیا کسی از اهل سنت این حرف را قبول می کند که در سخن ابوبکر "ولی" به معنای دوست باشد؟
چطور شد که اهل سنت در اینجا، "ولی" در کلام جناب عمر را به عنوان ولی أمر و جانشین و خلیفه قرار می دهند، اما در زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این طوری نیست؟!
ثالثا:
فرض کنیم "ولی" به معنای دوست باشد، ولی آیا مردم علی (علیه السلام) را به دوستی خود انتخاب کردند؟
آیا مردم به چشم یک دوست به امام علی (علیه السلام ) نگاه کردند؟
حاکم نیشابوری در روایتی که در آخر تصریح به صحت سند آن می کند، می گوید:
«..... رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مرا در آغوش خود کشید و گریست؛ گفتم:
ای رسول خدا! برای چه گریه می کنید؟
فرمود:
کینه هایی از تو، در دل این قوم است که آن ها را آشکار نمی کنند مگر بعد از من.
گفتم:
ای رسول خدا!
آیا در آن هنگام، دین من سالم است؟
فرمود:
آری، دین تو سالم است». [۴]
نه تنها دشمنان واقعی نسبت به امام آشکارا دشمنی می کردند بلکه حتی کسانی که ادعای دوستی اهل بیت داشتند هم با امام علی (علیه السلام) دشمن بودند.
ابن ابی الحدید در کتاب معروف خود می گوید:
«وقـتـی فـاطـمـه (صلی الله علیه و آله) مـشـاهده کرد آنچه بر آنها علی (علیه السلام) وزبیر گذشت, آمد و بر در حجره ابوبکر ایستاد و گفت:
ای ابوبکر, چه زود کینه خود را بر اهل بیت رسول الله نشان دادید, به خدا سوگند هرگز با عمر سخنی نخواهم گفت تا به لقاء الله بپیوندم.» [5].
پی نوشت:
[۱]. أبی شیبة الكوفی، مصنف ابن أبی شیبة ج ۶ ص ۳۷۲، دار النشر: مكتبة الرشد، ۱۴۰۹، الطبعة: الأولى، تحقیق: كمال یوسف الحوت
[۲]. الشیبانی، السنة، ج ۲ ص۵۶۵، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المكتب الإسلامی، بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۰هـ.
[۳]. احمد زکی، جمهرة خطب العرب ج ۲ ص ۱۹۶، دار النشر: المكتبة العلمیة، بیروت
[4]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج ۳ ص ۱۵۱، دار النشر: دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۱ هـ، ۱۹۹۰ م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا
[5]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۶ ص ۴۹. ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی، مکان چاپ: قم، سال چاپ: ۱۳۷۸،۱۳۸۳ ه ش