به اعتقاد شیعه خلیفه پس از پيامبر، على بن ابى طالب عليهما السلام است اما مخالفین با این امر مخالف هستند و میگویند کسی که بعد از پیامبر اکرم به خلافت سزاوار است ابوبکر، عمر و عثمان است
به اعتقاد شیعه خلیفه پس از پیامبر، على بن ابى طالب علیهما السلام است اما مخالفین با این امر مخالف هستند و می گویند کسی که بعد از پیامبر اکرم به خلافت سزاوار است ابوبکر، عمر و عثمان است
در این کلام کوتاه سخن در این است که به یک ویژگى مهمی كه همه اهل سنّت در خلیفه لازم مى دانند اشاره و بررسی کنیم؛ و به این نتیجه برسیم که این ویژگی در کدامیک از خلفا یافت می شده، در این صورت عقل حکم می کند کسی که این ویژگی را داشته باشد او مستحق به خلافت است.
امام علی فرمودند که:
علّمنی رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله ألف باب من العلم یفتح لی من كلّ باب ألف؛ رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله هزار نكته علمى را براى من روشن ساختند كه ازهرنكته و حقیقت آن هزار حقیقت دیگر گشوده مى شود [۱]
در روایت دیگرى آمده كه حضرت على علیه السلام بارها مى فرمود:
سلونی قبل أن تفقدونی؛ پیش از این كه از میان شما بروم از من بپرسید. [۲]
دانشمندان اهل سنّت در كتابهاى خود این حدیث شریف را از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله آورده اند كه ایشان فرمودند:
أنا مدینة العلم وعلیّ بابها؛ من شهر علم و دانش هستم و على دروازه آن است. [۳]
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله ) فرمود:
«اعلم امّتی من بعدی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام؛ داناترین امّت من بعد از من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. [۴]
اما آیا دیگر خلفای اهل سنت، چنین ادعایی داشته اند؟
به موارد زیر توجه کنید
مردی نزد عمر رفت و به او گفت:
«من جنب شده ام و آبی برای غسل پیدا نکرده ام».
عمر گفت:
نماز نخوان! عمّار آن جا بود و حکم رسول خدا را در مورد تیمم به او گوشزد کرد. [۵]
آیا عمر این جکم را نمی دانست که نماز به هیچ وجه از انسان ساقط نمی شود
یا خود عمر اقرار می کند که:
کل ناس افقه من عمر- تمام مردم از عمر فقیه تر هستند [۶]
لولا علی لهلک عمر- اگر علی نبود عمر هلاک می شد [۷]
منابع:
[۱] كنز العمّال: ۱۳/ ۱۱۴، حدیث ۳۶۳۷۲ و ص ۱۶۵، حدیث ۳۶۵۰۰
[۲] احمد بن حنبل در كتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و ابن سعد، ابن عبدالبرّ و دیگران نقل كردهاند: ر. ك: الاستیعاب: ۳/ ۱۱۰۳، الریاض النضره: ۲/ ۱۶۶ و ۱۶۷، الصواعق المحرقه: ۱۹۶
[۳] تهذیب الآثار، مسند الإمام على علیه السلام: ۱۰۵، حدیث ۱۷۳، سنن ترمذى. آن سان كه در جامع الأُصول: ۸/ ۶۵۷ و تاریخ الخلفاء سیوطى: ۱۳۵ و دیگر منابع آمده است. المعجم الكبیر: ۱۱/ ۶۵، حدیث ۱۱۰۶۱، تاریخ بغداد: ۴/ ۳۴۸، ۷/ ۱۷۲، ۱۱/ ۲۰۴، الاستیعاب: ۳/ ۱۱۰۲، فردوس الأخبار: ۱/ ۷۶، أُسد الغابه: ۴/ ۲۲، الریاض النضره: ۲/ ۱۵۹، تهذیب الكمال: ۲۰/ ۴۸۵، تذكرة الحفاظ: ۴/ ۱۲۳۱، البدایة والنهایه: ۷/ ۳۵۸،
[۴] جامع الأحادیث، سیوطی، ج ۱ ص ۴۹۱، كنز العمال،حسام الدین هندی ج ۱۱ ص ۲۸۲
[۵] صحیح مسلم، ج۱، ص۳۵۵، ح۱۱۲ کتاب الحیض و سنن ابی داود، ج۱، ص۸۸، ح۳۲۲ و سنن ابن ماجه ج۱، ص۱۸۸، ح۵۶۹ و مسند احمد حنبل، ج۵، ص۳۲۹، ح۱۷۸۶
[۶] الدرّ المنثور، سیوطی، ج ۲ ص ۴۶۶، ریاض النضرة، محمد الطبری، ج۲، ص۱۹۶، و.....
[۷] ینابیع المودة ، قندوزی حنفی ، ج ۱ ، ص ۲۱۶ ، الحاوی الکبیر ، ماوردی شافعی ، ج ۱۲ ، ص ۱۱۵ و............