گاهی این شبهه مطرح میشود که اگر خلافت علی (علیه السلام) به نصّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بوده است
گاهی این شبهه مطرح میشود که اگر خلافت علی (علیه السلام) به نصّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بوده است، چرا خود ایشان در نهج البلاغه بدان اشاره ننموده بلکه خلافش را بیان نمودهاند.[۱]
چنانکه پس از قتل عثمان که مردم برای بیعت با حضرت آمده بودند، میفرمایند:
«دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ ... وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِی فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَكُمْ مِنِّی أَمِیرا.[۲]
رهایم کنید و غیر مرا طلب کنید که پیش رویمان امری است که چهرهها و رنگ های مختلفی دارد و قلبها بر آن نمی ایستند و عقلها بر آن قرار نمییابند...
و اگر مرا رها کنید من نیز مانند یکی از شما خواهم بود بلکه از شما فرمانبردارتر و مطیع تر نسبت به آنکه ولیّ امر خویش انتخاب کردهاید خواهم بود، و من اگر وزیری برایتان باشم بهتر است تا امیرتان باشم.»
امّا گذشته از اینکه این روایت از نظر شیعه مرسل بهحساب می آید، لازم است سایر کلمات علی (علیه السلام) لااقل در نهج البلاغه، هم دیده شود تا به نظر خود ایشان دست یابیم.
از مشهورترین کلمات حضرت در باب خلافت، خطبه شقشقیه است که با جملات آتشینی چون «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى...[۳]
و بدانید که بهخدا قسم خلافت را پسر ابو قحافة برتن نمود در حالیکه میدانست که جایگاه من نسبت به خلافت همچون محور سنگ آسیاب است»، آغاز میشود.
در خطبه دیگری که هنگام شوری بیان شده است، حضرت می فرمایند:
«وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ لَحَرِیصٌ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی.[۴]
و یکی گفت: «ای پسر ابوطالب تو بر این امر(خلافت) حریصی!» و من نیز گفتم:
«بلکه شما حریص ترید و دورترید و من خاصّ تر و نزدیکتر چراکه من حقّی که متعلق به خودم بوده است را طلب نمودهام.»
و چقدر عجیب است که برخی، این تعابیر حضرت را صرفاً بیان استحقاق بیشتر و افضلیت حضرت دانستهاند! البته جالب آن است که خودشان به علّت این توجیه شان اشاره نمودهاند.
ابن ابی الحدید معتزلی مینویسد:
«و أصحابنا یحملون ذلك كله على ادعائه الأمر بالأفضلیة و الأحقیة و هو الحق و الصواب فإن حمله على الاستحقاق بالنص تكفیر أو تفسیق لوجوه المهاجرین و الأنصار.[۵]
و اصحاب ما همه اینها را حمل بر ادعای حضرت مبنی بر افضلیت و استحقاق بیشتر، نمودهاند.
و همین درست است چراکه اگر حمل بر استحقاق(خلافت) بهخاطر نصّ(و وصیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)، گردد، سبب تکفیر یا تفسیق بزرگان مهاجرین و انصار خواهد بود.»
بنابراین مشخص است که حضرت خلافت را حقّ خویش می دانستنه اند و اگر پس از قتل عثمان، چنان کلامی را بیان داشتهاند، به خاطر جوّ تاریکی بوده است که خلافت را با هزاران مشکل روبرو مینموده است.
چنانکه در ادامه همان کلام چنین آمده بود:
«... پیش رویمان امری است که چهرهها و رنگ های مختلفی دارد و قلبها بر آن نمی ایستند و عقلها بر آن قرار نمی یابند.»
و یا بهخاطر اتمام حجّت بر آنان و آیندگان بوده است، که همه بدانند که بیعت حضرت با آن به زور و اکراه مردم نبود، بلکه درحالی واقع شده است که حضرت هیچ تمایلی نشان ندادهاند.
پی نوشت:
[۱]. القفاری، اصول مذهب الشیعة: ج ٢، ص ٨٤٧ و ٨٤٨ ، الجیزة: دار الرضا.
[۲]. شریف الرضى، نهج البلاغة( للصبحی صالح): ص ۱۳۶، بتحقیق و تصحیح: فیض الإسلام، قم: هجرت، ۱۴۱۴ ق.
[۳]. همان، ص۴۹.
[۴]. همان، ص۲۴۶.
[۵]. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة: ج۹، ص۳۰۷، قم: مكتبة آیة الله المرعشی النجفی.