یکی از ایرادهای مخالفین تشیع به شیعیان، این است که میگویند:
یکی از ایرادهای مخالفین تشیع به شیعیان، این است که می گویند:
شیعه معتقد است به امامان وحی می شد و علوم ائمه و از جمله احکام دین از طریق همین وحی به آنها نازل می شد.
به اعتقاد شیعه پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی منقطع نگردیده؛ بلكه همچنان استمرار داشته و به امامان نازل می گردیده است.
خلاصه اینکه شیعه معتقد است که وحی الهی مانند خورشید به قلب ائمه نازل می شود.
پاسخ:
نکته اول: طبق احادیث شیعه ائمه از طرف خودشان چیزی نمی گویند، هر چه می گویند منتسب به پیامبر است.
به اعتقاد شیعه هیچ جای شکی نیست که پیامبر نتوانست تمام احکام با جزئیاتش را برای مردم بیان کند و این ائمه بودند که بعد از آن حضرت، احکام دین را برای مردم تفسیر می کردند.
چرا که اگر پیامبر تمام احکام دین را بیان کرده بود، دیگر نیازی به وجود امامان حس نمی شد. بنابراین وجود امام بعد از پیامبر برای تفسیر و تبیین و حفظ احکام دین (قرآن و سنت) ضروریست.
از این رو علامه طباطبایی ضمن بیانی مبسوط در این زمینه می گوید:
چنانچه که از راه عنایت خدایی لازم است اشخاصی پیدا شوند که وظایف انسانی را از راه وحی درک نموده، به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است که این وظایف انسانی آسمانی برای همیشه در جهان انسانی محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرضه و تعلیم شود، یعنی پیوسته اشخاصی وجود داشته باشند که دین خدا نزدشان محفوظ باشد.
کسی که متصدی حفظ و نگاهداری دین آسمانیست و از جانب خدا به این سمت اختصاص یافته، امام نامیده می شود، چنان که کسی که حامل روح وحی و نبوت و متصدی اخذ و دریافت احکام و شرایع آسمانی از جانب خدا می باشد، نبی نام دارد. [۱]
در احادیث شیعه در این باره می خوانیم که:
صفار، از ابراهیم بن هاشم، از یحیى بن ابوعمران، از یونس، از عنبسه، روایت كرده كه مردی از امام صادق علیه السلام پیرامون مسأله ای سؤال كرد و امام نیز پاسخ او را بیان فرمود.
آن شخص گفت: اگر چنین و چنان باشد پاسخ چه می شود؟
امام صادق علیه السلام به او فرمود:
«مهما أجبتك فیه بشیء، فهو عن رسول اللّه لسنا نقول برأینا من شیء.»؛
هر آنچه در پاسخ تو بیان داشتم از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود و ما سخنی از جانب خود بیان نمی كنیم. [۲]
«لو أنّا حدّثنا برأینا ضللنا كما ضلّ من كان قبلنا، و لكنا حدّثنا ببینةٍ من ربنا بیّنها لنبیّه، فبیّنها لنا»؛
اگر ما از روی نظر خود حدیثی نقل كنیم گمراه شده ایم؛ چنانچه كسانی قبل از ما چنین كردند و گمراه شدند؛ ولی ما با بینه ای از سوی پروردگارمان كه به پیامبرش عنایت فرموده و او نیز به ما عطا فرموده احادیث را نقل می كنیم. [۳]
حال ما از اهل سنت و وهابیون سوال می کنیم که آیا شما هم از سنت پیامبر تبعیت می کنید یا کسان دیگر را هم به رسمیت می شناسید؟ (این از افتخارات شیعه است که تنها سنت پیامبر را به رسمیت می شناسد)
در تاریخ می خوانیم که خلیفه دوم در مواردی اجتهاد به رای می کرد و در مقابل حکم قرآن و پیامبر فتوا می داد.
مثلا وارد شده که عمر دستور داد كه در اذان به جای جمله «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ» جمله «الصَّلوة خَیْرُ عَلَی النَّوْم» گفته شود. [۴]
یا مثلا این جمله عمر مشهور است که می گفت:
مُتْعَتَانِ كَانَتَا على عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ حلالا، أنَا احَرِّمُهُما وَ اعَاقِبُ عَلَیْهِما؛
در دوران رسول خدا صلى الله علیه و آله دو «متعه» حلال بود و من آنها را تحریم مى كنم و هر كس با این تحریم مخالفت كند، او را مجازات خواهم نمود. متعه حج «حج تمتع» و متعه زنان یا ازدواج موقت. [۵]
از دیگر دلائلی که اهل سنت اطاعت از خلفای سه گانه را بدون هیچ قید و شرطی واجب می دانند، حدیثی است که در سنن ابن ماجه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است، ایشان می فرمایند:
فعلیكم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، عضّوا علیها بالنواجذ...»
بر شما باد سنت من و سنت خلفای راشدین كه آنها اهل هدایتند.
آنها را با چنگ و دندان، محكم بچسبید و رها نكنید... [۶]
البته یکی از ادله ما بر جعلی بودن این حدیث این است که با نگاهی اجمالی به اخبار و روایات تاریخی در منابع عامه، اختلاف میان شیخین بیش از پیش بر همگان آشکار می گردد، آری شیخین در موارد متعددی با هم اختلاف نظر داشته اند، حال اگر این روایت صحیح باشد، اقتدا به ایشان در موارد اختلافی چگونه میسر و ممکن خواهد بود؟
آیا در این گونه موارد باید به ابوکر اقتدا کرد یا به عمر یا به هر دو؟
و لما بلغ الخبر أبا بكر و عمر رضی الله عنهما قال عمر لأبی بكر رضی الله عنه إن خالدا قد زنى فارجمه قال ما كنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ قال فإنه قتل مسلما فاقتله به قال ما كنت لأقتله به إنه تأول فأخطأ قال فاعزله قال ما كنت لأشیم سیفا سله الله علیهم أبدا.
ابن خلکان چنین نقل می کند که وقتی خبر زنای خالدبن ولید با همسر مالک بن نویرة به ابوبکر و عمر رسید، عمر به ابوبکر گفت: خالد زنا کرده است او را سنگسار کن.
ابوبکر گفت: من او را سنگسار نمی کنم زیرا او مجتهدیست که در اجتهادش به خطا رفته است.
عمر به ابوبکر گفت: او مسلمانی را کشته است، او را بکش (به قتل برسان، او را قصاص کن)، ابوبکر گفت: او را نمی کشم زیرا او مجتهدیست که در اجتهادش به خطا رفته است.
عمر به ابوبکر گفت: پس او را عزل کن.
ابوبکر جواب داد: من شمشیری را که خداوند بر سر آنان از نیام بیرون کشیده است هیچ وقت در غلاف نمی کنم. [۷]
نکته دوم: به اعتقاد شیعه ملائکه بر امامان نازل می شوند و با آنها صحبت می کنند اما چیزی به عنوان وحی و شرایع جدید و احکام دینی بر آنها نازل نمی شود.
البته نزول ملائکه بر انسانهای با تقوا چیز عجیبی نیست، به اعتقاد قرآن ملائکه بر افراد با تقوا نازل می شوند و به آنها بشارت می دهند و با این وجود نزول ملائکه بر امامان بدون اشکال است.
إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ [فصلت آیه ۳۰]
؛ بى تردید كسانى كه گفتند: پروردگار ما خدا است؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [و مى گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید که شما را به بهشتى كه وعده داده شده اید، بشارت باد.
در روایتی آمده است که زراره از امام صادق (علیه السلام) می پرسد: الامام ما منزلته؟ منزلت و جایگاه امام کجاست؟
حضرت می فرمایند:
یسمع الصوت و لا یری و لایعاین الملک.
امام، صدای فرشته را می شنود، ولی او را ندیده و با او رو به رو نمی شود. [۸]
پی نوشت ها:
[۱]شيعه در اسلام، ص ۱۲۰
[۲] الصفار، بصائر الدرجات: ص۳۰۰،
[۳] الصفار، بصائر الدرجات: ص۳۱۹ ح۲
[۴] شرح زرقانی بر موطأ مالك، ج ۱، ص ۲۵.
[۵] سنن الكبرى بيهقى، ج ۷، ص ۲۰۶؛مبسوط سرخسى، ج ۴، ص ۲۷؛ و...
[۶] ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج۱ ص۱۶
[۷] وفيات الأعيان، ابن خلكان، ج۶ ، ص ۱۵
[۸] اصول کافی،کلینی، ج ۱، ص ۱۷۶