پس از نزاعی كه در امر خلافت أمیر المؤمنین (علیه السّلام) اتفاق افتاد، برخى از مردم نسبت به آنچه كه آن حضرت از رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) درباره مقدّم بودن ایشان بر دیگران روایت فرموده بود، با تردید و انكار مینگریستند، بنابراین ایشان در میدان وسیع كوفه (رحبه) حضور یافت و در میان گروه بسیارى كه در آنجا گرد آمده بودند، استدلال فرمود. اهمیت این ماجرا بهحدى بوده است كه بسیارى از تابعین آن را روایت نمودهاند و اسناد آن در كتب علماء اهل سنت بهحدّ تواتر رسیده است. علامه امینی در کتاب گرانقدر الغدیر روایت چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعین را نقل نموده است[۱].
در روایتی که سمهودى در جواهر العقدین به نقل از حافظ ابىنعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء از ابو الطفیل -که از صحابه بزرگ در نزد اهل سنت و از شاهدان عقبه و جنگ بدر است[۲]- نقل نموده، چنین آمده است: «علىّ (رضى اللّه عنه) بپا خاست و حمد و ثناى خداوند نمود سپس گفت: «به خدا سوگند میدهم هر كس كه روز غدیر خم حضور داشته قیام کند؛ آنها كه با نقل قول از دیگران بر این امر گواهند برنخیزند، فقط كسانى قیام کنند كه گوش آنها این گفتار را شنیده و قلب آنها آن را ضبط نموده است.» در نتیجه هفده تن برخاستند كه از جمله آنها خزیمة بن ثابت و سهل بن سعد و عدى بن حاتم و عقبة بن عامر و ابو ایوب انصارى و ابو سعید خدرى و ابو شریح خزاعى و ابو قدامه انصارى و ابو لیلى یا ابو یعلی و ابو الهیثم بن تیّهان و مردانى از قریش بودند. سپس علىّ (رضى اللّه عنه و عنهم) گفت: «آنچه را شنیدهاید بازگو کنید.» آنان گفتند: «شهادت میدهیم كه ما با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از حجة الوداع آمدیم تا هنگام ظهر كه رسول خدا بیرون آمد و امر فرمود شاخه و خارهاى چند درخت را جمع کردند و پارچه بر آنها افكندند. سپس اعلام نماز فرمود و ما بیرون شدیم و نماز گزاردیم، آنگاه بهپاخاست و حمد و ثناى خدا نمود و پس از آن فرمود: «اى مردم گفتار شما (در زمینه وظایفى كه انجام دادهام) چیست؟» گفتند: «به تحقیق ابلاغ نمودى.» گفت: «خدایا گواه باش (سه بار این كلام را فرمود).» سپس فرمود: «نزدیك است كه من دعوت شوم و اجابت نمایم(از دنیا بروم) و من مسئول هستم و شما مسئولید.» سپس فرمود: «اى مردم من در میان شما دو چیز خطیر و گران بها می گذارم؛ كتاب خدا و عترت من، اهل بیت من، اگر به آن دو متمسك شوید (از آن دو تبعیت کنید) هرگز گمراه نخواهید شد. پس متوجه باشید كه پس از من درباره آن دو، چگونه عمل خواهید کرد؟ و همانا آن دو هرگز جدا نمی شوند تا كنار حوض (در آخرت) بر من وارد شوند، خداوند دانا و دارای لطف، مرا به این امر خبر داد.» سپس فرمود: «همانا خداى مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم. آیا نمیدانید كه من به شما اولى(سزاوارتر) هستم از خودتان؟» سه بار گفتند: «بلى میدانیم.» سپس دست تو را یا امیرالمومنین بلند كرد و فرمود: «هر که من مولای اویم این علی مولای اوست، خداوندا هر که او را دوست دارد دوست بدار، و هر که او را دشمن دارد دشمن بدار!» پس از این شهادت عمومی در میدان کوفه، امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمود: «راست گفتید و من نیز بر این امر از گواهان هستم.»[۳]
از نکات قابل تأمل این روایت، یکی کثرت افرادی است که به ماجرای غدیر شهادت دادهاند. دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) از وفات زودهنگام خود خبر میدهد و معلوم است که مقدمه چینی مینمایند برای بیان امری مهم که لازم است در حیات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) ابلاغ شود. همچنین دربرداشتن حدیث ثقلین از نکات بارز این نقل است، قرآن و عترت که پیروی از آنها سبب سعادت ابدی خواهد بود. نکته دیگر مقدمهای است که حضرت بیان نمودند و از حاضرین اعتراف گرفتند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از مسلمین بر خودشان سزاوارتر است، که این نشان دهنده معنای مولا در عبارت بعدی(من کنت مولاه فهذا علی مولاه) میباشد، که همان اولویت و سرپرستی است. و در آخر دعا و نفرینی که در پایان روایت آمده بسیار قابل اهمیت است؛ دوستان علی (علیه السلام) را خداوند دوست دارد و دشمنانش را دشمن! آیا این چیزی جز عصمت مولا علی (علیه السلام) را میرساند؟ آیا نادرست است که شیعه غاصبین حقّ ایشان و هجوم آورندگان به خانه و خانوادهاش، و قاتلین همسر و فرزندش، و همه صحابهای که در مقابل ایشان جنگیدند و... را دشمنان خداوند بداند؟
پینوشت:
[۱]. الشیخ الأمینی، الغدیر: ج۲، ص۱۴، مترجم: محمد تقی واحدی، ایران : كتابخانه بزرگ اسلامى، چاپ پنجم، ۱۳۶۸.
[۲]. الذهبی، سیر أعلام النبلاء: ج۱، ص۳۸۹، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۵ ه.ق.
[۳]. الشیخ الأمینی، الغدیر: ج۲، ص۲۹، مترجم: محمد تقی واحدی، ایران: كتابخانه بزرگ اسلامى، چاپ پنجم، ۱۳۶۸