شما اینجا هستید: غدیر > در جستجوی استناد به حدیث غدیر در سخنان نورانی امیر مؤمنان(علیه السلام)
در جستجوی استناد به حدیث غدیر در سخنان نورانی امیر مؤمنان(علیه السلام)

سرچشمه هستی جهان مست علی بود

پیمانه عشق ازلی مست علی بود

می خواست نبی دست خدا را بفشارد

دستی که خدا داد به او دست علی بود(1)

غدیر خم بالاترین عید امّت اسلامی است، که خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر آن که این روز را عید گرفته و حرمت آن را نگهداشته اند.(2)

عید غدیر «عید اللّه اکبر» است و از تمام روزها نزد خداوند برتر و افضل است.(3)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «روز قیامت چهار روز را مانند عروس به پیشگاه الهی می برند: عید فطر، عید قربان، روز جمعه، عید غدیر.» «روز غدیر خم» در مقابل عید قربان و فطر، مانند ماه بین ستارگان است خداوند تعالی موکل می کند بر غدیر، ملائکه مقرّبین را که رئیس آن ها جبرئیل است و انبیاء را که در رأس آن ها حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) قرار دارد، و اوصیای منتخبین را که رئیسشان امیرالمؤمنین است و اولیاء خود را که در رأس آن ها سلمان و اباذر و مقداد و عمّار هستند. همه این جمعیت «غدیر» را همراهی می کنند تا آن را وارد بهشت نمایند.(4)

امام رضا (علیه السلام) فرمود: خداوند در روز عید غدیر ولایت را بر اهل آسمان ها عرضه کرد اهل آسمان هفتم در قبول ولایت از دیگران سبقت گرفتند. بهمین جهت خداوند آسمان هفتم را به عرش خود مزین ساخت.

سپس اهل آسمان چهارم بر دیگران سبقت گرفتند و خداوند آن را به بیت المعمور مزین نمود. آن گاه اهل آسمان اوّل ولایت را پذیرفتند و خداوند آن را با ستارگان زیبائی بخشید(5)و آن گاه از بقعه های زمین مکه در پذیرفتن ولایت پیشی گرفت، خداوند او را به کعبه «خانه خود» زینت بخشید. آن گاه مدینه زیر بار ولایت رفت، خداوند او را به وجود (نازنین) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مزین نمود و از بین کوهها سنگ عقیق و فیروزه و یاقوت بر دیگران سبقت گرفتند و به همین جهت بر سایر جواهرها فضیلت یافتند. و از معادن طلا و نقره در پذیرش ولایت سبقت گرفتند، لذا ارزش یافتند و همین طور هر آبی ولایت را پذیرفت گوارا و شیرین گردید و هر پرنده ای زیربار ولایت رفت دارای صدای زیبا و فصیح شدند.(6) و همان حضرت فرمود: روز غدیر نزد اهل آسمان مشهورتر از اهل زمین است. خداوند تعالی در بهشت قصری خلق فرموده که بنای آن خشتی از نقره و خشتی از طلا است. در آن قصر صدهزار اتاق سرخ رنگ و صدهزار خیمه سبز رنگ وجود دارد و خاک آن از مشک و عنبر می باشد، در آن چهار نهر جاری است، نهری از شراب بهشتی، نهری از آب و نهری از شیر و نهری از عسل، در کناره های این نهرها درختانی از انواع میوه قرار دارد و بر آن ها پرندگانی که بدنهای شان از لؤلؤ و بالهایشان از یاقوت است و به انواع صداها می خوانند.

روز عید غدیر که فرا می رسد اهل آسمان ها وارد این قصر می شوند و تسبیح و تقدیس و تهلیل می گویند...(7)

آن چه در پیش رو دارید، نگاهی است به استدلال ها و استنادهای امیرمؤمنان به نص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر امامت و خلافت خویش، مخصوصاً حدیث گرانسنگ غدیر.

ضرورت این بحث

یکی از انتقادهایی که همیشه مطرح بوده و هست این است که چرا امیرمؤمنان(علیه السلام) به حدیث غدیر که فوق تواتر است در موارد لازم استدلال و احتجاج نکرده است، حتی در نهج البلاغه با آن عظمت چنین استدلالی وجود ندارد، و عده ای از بزرگان نیز این مسأله را به عنوان انتقاد مطرح نموده اند، و در حد نیاز به پاسخ آن پرداخته اند.(8) و امروزه در بین محصّلان و دانشجویان یکی از پرسش هایی که به صورت جدّی مطرح است همین مسأله است که چرا خود امیرمؤمنان به حدیث غدیر استناد نجسته است؟ و در بین علمای متعصب اهل سنت نیز همیشه این اشکال مطرح بوده است از جمله طبری می گوید: اگر آیه «انما ولیکم اللّه و رسوله...» مربوط به خلافت علی بود، لااقل در یک مورد به آن تمسک می کرد.(9)

در پاسخ باید گفت: علی علیه السلام هم به صورت کلّی در موارد لازم به نصّ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر خلافت خویش اشاره نموده و هم به صورت جزئی و موردی به حدیث غدیر تمسک و احتجاج نموده است، لذا بحث را در دو بخش پی می گیریم:

الف: اشاره به نص و حدیث غدیر به صورت کلّی در کلمات مولی علی (علیه السلام)

علی (علیه السلام) در برخی سخنان خویش (مخصوصاً آن چه توسط مرحوم سید رضی در نهج البلاغه جمع آوری شده است) به سه اصل بر خلافت خویش استدلال می نماید: وصیت و نصّ رسول خدا (که مهمترین موردش حدیث غدیر است).دوّم شایستگی خود و این که جامه امامت و خلافت تنها بر اندام او درست می آید، نه آن هایی که غصب کردند، سوّم: روابط نزدیک نسبی و روحی آن حضرت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله). در مورد استدلال به نصّ به این موارد در نهج البلاغه بر می خوریم:

1- حقم را گرفتند:

درموارد عدیده ای آن حضرت تصریح فرموده اند، که خلافت حق او بوده است و این حق را از او گرفتند و این نشاندهنده آن است که علی (علیه السلام) از طریق پیامبر (صلی الله علیه و آله) و با نص او به خلافت برگزیده شده است و این امر برای او حق آورده است، در یکجا می فرماید: «فَوَاللّهِ ما زِلتُ مَدفُوعاً عَن حَقّی مُستَأثِراً علی مُنذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِیه حَتّی یومِ النّاسِ هذا(10)» به خدا قسم از روزی که خداوند پیامبرش را (قبض روح) کرد تا به امروز از حق خویش محروم ماندم و تا به امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند. شخصی (ابوعبیده جراح) در حضور جمعی به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: ای پسر ابوطالب تو به امر خلافت حریصی؟ حضرت فرمود: «بَل اَنتُم وَاللّهِ لاَحرَصُ وَ اَبعَدُ و اَنَا اَخَصّ و اَقرَبُ اِنّما طَلِبتُ حَقّاً لی وَ اَنتُم تحولُون بَینی وَ بَینَهُ، و تَضرِبُونَ وَجهی دُونَه»(11) به خدا سوگند شما حریص تر و دور ترید(نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)) و من شایسته تر و نزدیکترم، همانا من فقط حق خود را مطالبه می کنم ولی شما بین من و آن (حق) حائل و مانع شدید، و دست رد بر سینه ام زدید. (آیا آن کس که حق خویش را مطالبه می کند حریصتر است یا آن که به حق دیگران چشم دوخته است)»

در جای دیگر به عنوان شکوائیه در پیشگاه الهی عرضه می دارد:«اَللّهُمَّ اِنّی اَستَعدیک عَلی قُریشٍ وَ مَن اَعانَهُم فَاِنَّهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی اَمراً هُوَ لی»(12) بار خدایا از قریش و از تمامی آن ها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا، کوچک شمردند و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند.»

2- وصیت و نص در مورد ما اهل بیت (علیه السلام) بوده است:

در برخی موارد به وصیت و نص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره خویش و اهل بیت اشاره می کند، از جمله می فرماید:«لا یقاسُ بِآل مُحمّد(صلی الله علیه و آله) مِن هذِهِ الاُمّةِ اَحَدٌ...وَ لَهُم خَصائِصُ حَقِّ الوِلایةِ و فِیهِمُ الوَصیةُ وَ الوراثَةُ اَلآنَ اِذ رَجَعَ الحَق اِلی اَهلِهِ وَ نُقِلَ اِلی مُنتَقَلِه(13)؛کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد...زیرا ویژگی های حقّ ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت (نسبت به خلافت مسلمین) و میراث (رسالت) به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»

3- ارثم را به غارت بردند:

فرمود:«اَری تُراثی نَهباً(14)؛ با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند بدیهی است که مقصود از وراثت، وراثت فامیلی و خویشاوندی نیست، مقصود وراثت معنوی و الهی است.

ب: استناد به خصوص حدیث غدیر در امر خلافت:

آن حضرت در موارد زیاد و مناسبت های مختلفی به حدیث غدیر بر امر خلافت خویش احتجاج و استدلال نموده است کسانی که انتقاد می کنند که امیرمؤمنان به حدیث غدیر استناد نجسته از سر بی خبری و بخاطر عدم احاطه علمی به کتب اسلامی اعم از حدیث و تاریخ و تفسیر، سخن به زبان رانده اند، چرا که اگر انسان مختصر نظری به منابع غدیر از جمله «الغدیر» علامه امینی و برخی منابع اهل سنّت همچون «مناقب خوارزمی»، «فرائد السمطین حموینی»، «درالنظیم» و «دار قطنی» ابن عقده و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و...بیافکند بخوبی این امر را تصدیق خواهد کرد. در این بخش به اهم موارد آن اشاره می کنیم:

1- خطیب خوارزمی حنفی از «عامر بن واصله» چنین نقل می کند:

در روز شوری با علی (علیه السلام) بودم و شنیدم که با اعضای شوری چنین می فرمود: دلیل محکمی برای شما اقامه می کنم که عرب و عجم توانایی تغییر آن را نداشته باشند: شما را بخدا سوگند آیا در میان شما کسی هست که قبل از من خدا را به یگانگی خوانده باشد (و سپس مفاخر معنوی خاندان رسالت را بر شمرد تا رسید به این جا) شما را بخدا سوگند آیا در میان شما احدی جز من هست که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در حق او گفته باشد «مَن کنتُ مُولاهُ فَعلی مولاه اَللهُمَّ و ال مَن والاهُ وَ انصُر مَن نَصَرهُ لِیبلُغِ الشّاهِدُ اَلغائِب(15)؛کسی که من مولا(و رهبر) او هستم پس علی(علیه السلام) مولا(پیشوای) اوست خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و یاری کن کسی را که او را یاری کند.

2- احتجاج علی(علیه السلام) به حدیث غدیر در زمان عثمان:

حموینی در فرائد السمطین با سندش از سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که علی (علیه السلام) را در زمان عثمان در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) همراه جماعتی دیدم که مذاکره علمی داشتند، جماعت فضائل قریش و سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درباره قریش که فرموده بود «ائمه از قریش است» و... بر می شمردند، مجموع جمعیت دویست نفر بودند.(16) مذاکرات از صبح تا ظهر طول کشید همه سخن می گفتند جز علی(علیه السلام) که ساکت بود، جمعیت عرض کردند ای اباالحسن چرا ساکتی؟ حضرت فرمود: این فضائلی را که برای قریش شمردید آیا به خود شما و عشیره و اهل بیت شما داده یا غیر شما؟ گفتند بلکه خدا ما را عطا فرمود و بوسیله محمد(صلی الله علیه و آله) و عشیره او بر ما منّت گذاشت...حضرت فرمود راست گفتید ای گروه قریش و انصار بعد شروع کرد حضرت فضائل اهل بیت را شمردن تا رسید به این قسمت «قال اُنشِدکم اللّهَ اَتَعلَمُونَ حَیثُ نَزَلَت یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَسُول وَ اولی الاَمرِ مِنکم...فَاَمَرَ اللّه عَزَّ و جَلَّ نبِیهُ (صلی الله علیه و آله) اَن یعلِمَهُم ولاةَ اَمرِهِم...وَ ینصبِنی بَعدَ غَدیر خُمّ ثُمّ خَطَبَ وَ قالَ اَیها النّاسُ اِنَّ اللّه اَرسَلَنی بِرِسالَةٍ ضاقَ بِها صَدری وَ ظَنَنتُ اَنَّ النّاسَ مُکذِّبی فَاَوعَدَنی لِاُ بَلّغَها اَو لَیعذِّبَنی ثُمّ اَمَرَ فَنُودِی بِالصَّلاةِ جامِعَةً ثُمَّ خَطَبَ فَقالَ: اَیهَا النّاسُ اَتَعلَمُونَ اَنَّ اللّه عَزّ و جَلَّ مَولای وَ اَنَا مَولی المُؤمِنِینَ وَ اَنَا اَولی بِهِم مِن اَنفُسِهِم قالوا بَلی یا رَسُولَ اللّه قالَ: قم یا عَلی فَقُمتُ فَقالَ: مَن کنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاه...؛ فرمود: شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید زمانی که آیه «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید، و رسول خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید...» نازل شد پس آن گاه امر فرمود به پیغمبرش که صاحبان امر را به مردم معرّفی نماید، و ولایت را تفسیر نماید... و مرا نصب نمود بعد از غدیر خم، پس خطبه خواند و فرمود: مردم بیدار باشید براستی خدا مرا فرستاد به رسالتی که سنگینی می کرد بر من، و گمان بردم مردم مرا تکذیب می کنند پس مرا تهدید کرد که باید آن رسالت (معرّفی ولایت علی(علیه السلام)) را انجام دهی و اگر نه مرا عذاب می کند، پس آن گاه ندای نماز جماعت داد و پس از آن خطبه خواند و فرمود: مردم آیا می دانید که خداوند مولای من (و صاحب اختیار من) است و من مولای مؤمنان و برتر از خود آن ها نسبت به جانهایشان می باشم؟ (همه) گفتند: بله ای رسول خدا، فرمود: علی (جان) برخیز، پس من ایستادم (دست مرا گرفته) فرمود: هر کسی که من مولا( و صاحب اختیار) او می باشم این علی مولا(و صاحب اختیار) اوست. خدایا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن که علی را دشمن بداند، پس سلمان به پاخاست و گفت: ای رسول خدا ولایتی مانند ولایت چه کسی؟ پس حضرت فرمود: ولایتی (در حدّ) ولایت من که بر هر نفسی اولویت دارم پس آن گاه آیه اکمال نازل شد... پس ابابکر و عمر برخاستند و گفتند: ای رسول خدا آیا آیات نازل شده مخصوص علی است؟ حضرت فرمود: بله درباره علی و جانشینان من تا روز قیامت می باشد، گفتند: آن ها (جانشینان) را برای ما بیان کنید حضرت فرمود: «علی است برادر و یاور و جانشین و وارث من و خلیفه من در امّت من می باشد و سرپرست هر مؤمنی بعد از من، آن گاه دو پسرانم حسن و حسین (علیه السلام) و پس از آن دو، نه نفر از فرزندان حسین یکی بعد از دیگری، قرآن با آن ها و آن ها با قرآن می باشند...» پس همه گفتند: بلی، شنیدیم (این سخنان را از رسول خدا) و شاهد بودیم چنان که شما فرمودی (یا علی) برخی ها گفتند: ما اکثر آنچه را گفتی حفظ نمودیم (و در ذهن داریم) نه همه آن را، آن هایی (که همه مطالب را حفظ نمودند و بذهن سپرده اند) برگزیده ها و بزرگان ما هستند. حضرت فرمود: «صَدَّقتُم لَیسَ کلُّ النّاسِ یستَوونَ فی الحِفظِ، انشِدَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَن حَفِظَ ذلِک مِن رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه و آله) لَمّا، قامَ فاَخبَر بِهِ، فَقامَ البُراءُ بن عازِب وَ سَلمان و ابوذر... فَقالُوا نَشهَدُ لَقَد حَفِظنا قَولَ رَسولِ اللّهِ وَ هُوَ قائِمٌ عَلَی المَنبرِ وَ اَنتَ اِلی جَنبِهِ وَ هُوَ یقُولُ اَیهَا النّاسُ! اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَمَرَ اَن اَنصب لَکم اِمامَکم وَ القائِم فِیکم بَعدِی وَ وَصیی وَ خَلِیفتی...؛ راست گفتید همه در یادسپاری یکسان نمی باشند (ولی) به خدا سوگند می دهم کسی که هنوز به یاد دارد سخنان رسول خدا را بلند شود و آن را خبر دهد پس آن گاه...، براء بن عازب، سلمان، ابوذر... به پاخاستند و گفتند: ما شهادت می دهیم و براستی به یاد داریم سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را که بر منبر ایستاده بود و تو (ای علی) در کنارش بودی، در حالی که می فرمود: مردم بیدار باشید به راستی خدای عزّ و جلّ به من دستور داده که امام شما را و جانشین بعد از خود را در بین شما و وصی خود و خلیفه خود را (معرّفی) و نصب نمایم...(17)

3- احتجاج علی(علیه السلام) به حدیث غدیر در کوفه سال 35 ه.ق:

وقتی خبر رسید به علی(علیه السلام) که مردم به او تهمت می زنند و سخنان او را درباره خلافتش از طرف رسول خدا نمی پذیرند، و با او نزاع می کنند درباره خلافت. حضرت در جمع مردم کوفه در «رحبه» حاضر شد و به حدیث غدیر برای اثبات خود استدلال و احتجاج نمود و مردم را قسم داد که چنین سخنانی رسول خدا درباره او فرموده است، این جریان از طرق مختلفی نقل شده است تا آن جا که علاّمه امینی می فرماید: بر چهار روایت از طریق اصحاب و چهارده روایت توسط تابعین درباره این قضیه دست یافته ام(18)، که در این بخش به برخی از آن ها اشاره می شود:

ابن ابی الحدید با سند خود نقل نموده که «اِنَّ علیاً(علیه السلام) نَشَدَ النّاسَ مَن سَمِعَ رَسُولَ اللّهِ یقُولُ مَن کنتُ مَولاهُ فعلی مَولاهُ فَشَهِدَ لَهُ قَومٌ(19)...؛ علی (علیه السلام) مردم را قسم داد هر کس شنید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمود: هر کس من مولای او هستم پس این علی مولای اوست، پس گروهی به نفع علی شهادت دادند.

مرحوم علّامه امینی در این زمینه هیجده روایت نقل نموده است(20)و تعداد افرادی که به نفع علی(علیه السلام) شهادت دادند بین دوازده تا 24 نفر بوده اند، که اسامی آن ها از این قرار است:

1- ابو زینب انصاری 2- ابوعمرة بن عمرو 3- ابوفضالة الانصاری که در جنگ صفین شهید شد 4- ابوقدامة انصاری که او نیز در جنگ صفین کشته شد 5 - ابولیلی انصاری که او نیز در جنگ صفین کشته شد 6- ابوهریره دوسی 7- ابو هیثم بدری 8 - ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی 9 - حبشی بن جناده سلولی 10- ابو ایوب خالد انصاری بدری 11- خزیمة بن ثابت الانصاری ذوالشهادتین بدری 12- ابو شریح 13- یزید بن شراحیل انصاری 14- سهل بن حنیف انصاری 15- ابوسعید سعد بن مالک خدری 16- ابوالعباس سهل انصاری 17 - عامر بن لیلی غفاری 18- عبدالرحمان انصاری 19- عبداللّه بن ثابت 20- عبید بن عازب انصاری 21- ابو طریف عدی 22- عقبة بن عامر جهنی 23- ناجیة بن عمرو الخزاعی 24- نعمان بن عجلان انصاری(21)

4- استدلال به حدیث غدیر در جنگ جمل سال 36 ه.ق

در یکی از مواردی که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به حدیث غدیر استدلال نمود در جریان جمل است، از جمله در روز جنگ جمل طلحة بن عبیداللّه تمیمی را احضار و فرمود: «اَنشَدتُک اللّهَ هَل سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ یقُولُ مَن کنتُ مَولاه فعَلی مَولاهُ، اَللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وَ عادِ مَن عاداهُ، وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ، وَ اَنصُر مَن نَصَرهُ؟ قال نَعم، فَقالَ فَلِمَ تُقاتِلُنِی؟ قالَ نَسِیتُ وَلَم اَذکر قالَ: فَانصَرفَ طَلحَةُ وَ لَم یرَدَّ جَواباً(22)؛ به خدا قسمت می دهم آیا شنیدی از رسول خدا که فرمود: «کسی که من مولای او هستم پس علی مولای اوست خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد، و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد و خوار کن کسی را که او را خوار کند و یاری کن کسی را که او را یاری رساند»، طلحه گفت: بله حضرت فرمود: پس چرا با من می جنگی؟ گفت: فراموشم شده بود و بیاد نیاوردم. راوی می گوید، طلحه(از نزد علی(علیه السلام)) برگشت و جوابی نداشت که بگوید.

5 - یادآوری حدیث غدیر یا حدیث الرکبان

در سال 36 - 37 ه.ق در کوفه عده ای نزد علی (علیه السلام) آمدند«فَقالوا اَلسَّلامَ عَلَیک یا مَولانا؟ قالَ: کیفَ اَکونُ مَولاکم وَ اَنتُم عَرَبٌ؟ قالُوا سَمِعنا رَسول اللّهِ یقُولُ یومَ غَدیرِ خُمّ: مَن کنتُ مَولاه فَعَلِی مَولاه، قالَ رِیاحُ: فَلَمّا مَضَوا تَبَعتُهم فَسَأَلتُ مَن هؤُلاءِ؟ قالُوا نَفَرٌ مِنَ الاَنصارِ فیهم: اَبُو اَیوبِ الاَنصاری(23)؛ پس عرض کردند: سلام بر شما ای مولای ما؟ حضرت فرمود: چگونه من مولا(و سرپرست شما) هستم در حالی که شما عرب هستید؟ گفتند: ما از رسول خدا شنیدیم که در روز غدیر خم فرمود: کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست، ریاح می گوید: پس هنگامی این جماعت رفتند من دنبال آن ها رفتم و پرسیدم این ها کیستند؟ گفتند: گروهی از انصار که در بین آن ها ابو ایوب انصاری نیز بود.

و برخی دیگر از افراد آن جمعیت این اشخاص بودند: 1-ابوالهیثم بدری 2- ابو ایوب خالد بن زید انصاری 3- حبیب بن بدیل خزاعی 4- خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین 5 - عبداللّه بدیل که در صفین به شهادت رسید 6- عمّار بن یاسر شهید معروف صفین 7- قیس بن ثابت انصاری 8 - قیس بن سعد خزرجی 9- هاشم المرقال پرچم دار علی و شهید صفین.(24)

6- تمسک به حدیث غدیر در جنگ صفین سال 37 ه.ق

مورد دیگری که حضرت به حدیث غدیر تمسک و استدلال نموده است، جنگ صفّین است. ابوصادق سلیم بن قیس هلالی می گوید: علی بر منبر رفت (در صفین) در حالی که لشکریان او و جمعی از مهاجرین و انصار و نواحی دور آن حضرت جمع آمده بودند، حضرت حمد و ستایش خدا را انجام داده و فرمود: ای مردم مناقب و فضائل من بیش از آن است که شمرده شود بعد از آن که در قرآن و کلام رسول خدا مناقب من آمده است... فرمود: شما را به خدا قسم می دهم درباره سخن خداوند که فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول (خدا) و صاحبان امر از خودتان را» و سخن خدا را که فرمود: «فقط ولی و سرپرست شما خدا و رسول خدا و کسانی است که ایمان آورده است... «فنصبنی بغدیر خمٍّ» سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) (بعنوان صاحب امر و ولی معرّفی نمود و) نصب نمود و فرمود: (مردم) براستی خدا مرا به رسالتی برگزید که بر من سنگین آمد، و گمان بردم که مردم را تکذیب می کنند سپس خداوند تهدید کرد مرا که باید اعلام کنم(ولایت علی را) و اگر نه عذاب می کند مرا، و آن گاه فرمود: علی (جان) برخیز و آن گاه ندای نماز جماعت داد، و بعد از آن فرمود: «اِنَّ اللّه مولای و انا مولی المؤمنین وَ اولی بِهِم مِن اَنفُسِهِم، مَن کنتُ مَولاهُ فَعلِی مَولاهُ...»براستی خدا مولای من و من سرپرست مؤمنین هستم و برتر از آن ها نسبت به جان هایشان می باشم، کسی که من سرپرست او هستم پس علی سرپرست اوست...(بعد از این که سخنان حضرت علی تمام شد) «فَقامَ اِثنا عَشَرَ رَجُلاً مِنَ البَدرِیین فَقالُوا: نَشهَدُ اِنّا سَمِعنا ذلِک مِن رَسُول اللّهِ کما قلتنا؛ پس دوازده نفر مرد از بدریین به پا خاستند پس گفتند ما شهادت می دهیم که شنیدیم آن چنان که شما گفتی».(25)

ج: کسانی که بر اثر انکار حدیث غدیر با نفرین امیرمؤمنان(علیه السلام) گرفتار شدند.

امیر مؤمنان فقط به احتجاج و یا «مناشده» و شهادت خواستن از مردم در مورد حدیث غدیر اکتفا نکرده بلکه در مواردی در حق افرادی که آگاهانه حدیث غدیر را انکار و یا حاضر نشده اند که شهادت دهند نفرین کرده است و بعنوان معجزه ولایت، نفرین حضرت به سرعت نتیجه داده است. در این بخش پایانی به برخی از موارد فوق اشاره می شود.

1- مبتلا شدن انس بن مالک به برص:

ابو محمد بن قتیبه نقل نموده که صورت ابوحمزه انس بن مالک دچار برص (پیسی) شده بود و عده ای گفته اند (راز آن این است) که علی(علیه السلام) از او سؤال کرد در مورد حدیث غدیر و «اللّهم و ال من والاه...» انس گفت: من پیر شده ام و حدیث غدیر را فراموش کرده ام «فَقالَ عَلِی اِن کنتَ کاذِباً فَضَرَبَک اللّهُ بَیضاءَ لاتُوارِیها العِمامَة(26)؛پس علی فرمود: اگر دروغ می گوئی خداوند تو را به سفیدی (و برص) گرفتار کند که عمامه آن را نپوشاند.

2- زیدبن ارقم نابینا شد:

در کوفه سال 35 ه.ق امیرمؤمنان عده ای را قسم داد که درباره حدیث غدیر شهادت دهند «فَشَهِدَ لَهُ قَومٌ وَ اَمسک زَیدُبن اَرقَم فَلَم یشهِد وَ کانَ یعلَمُها فَدَعا عَلِی(علیه السلام) عَلَیهِ بِذَهابِ البَصَرِ فَعَمی فَکانَ یحدِّثُ الناسَ بِالحَدیثِ بَعد ما کفَّ بَصَرُهُ(27)؛پس عده ای شهادت دادند و زیدبن ارقم خودداری کرد و شهادت نداد در حالی که می دانست، پس علی(علیه السلام) علیه او نفرین کرد و او نابینا شد و بعد از آن مرتب حدیث غدیر را بازگو می کرد.»

3- جریربن عبداللّه بجلّی متوفای 51:

بر اثر انکار حدیث غدیر و عدم شهادت به آن، مورد نفرین امیرمؤمنان قرار گرفت و سرانجام از اسلام برگشت و با همان حال از دنیا رفت.(28)

4- براء بن عازب انصاری متوفای 71:

نیز بر اثر نفرین حضرت به جهت انکار حدیث غدیر مبتلا به نابینائی شد.(29) و همچنین عبدالرحمان بن مدبح و یزیدبن ودیعه نیز بر اثر انکار جریان غدیر مورد نفرین حضرت قرار گرفتند.(30)

از آن چه بیان شد بخوبی استفاده می شود که علی(علیه السلام) در هرجا زمینه را فراهم می دید، به حدیث غدیر و غیر آن بر امامت و خلافت خویش استدلال و احتجاج می نمود و از دیگران نیز می خواست که به آن شهادت دهند.

پی نوشت ها:

1. اصول مدّاحی، ص 678.

2. عوالم، ج 15، ص 214.

3. همان،ص 213.

4. همان، ج 15، ص 212.

5. عوالم، ج 15، ص 224.

6. عوالم، ج 15، ص 224.

7. همان، ص 221 و بحارالانوار ج 43، ص 109 و ج 37، ص 163.

8. بعنوان نمونه استاد مطهری می گوید: «برخی می پندارند که در نهج البلاغه به هیچوجه به مسأله نص (و وصیت رسول خدا نسبت به خلافت) اشاره ای نشده است تنها به مسأله صلاحیت و شایستگی اشاره شده است، این تصور صحیح نیست (سیری در نهج البلاغه، ص 146 - 147) و در تفسیر نمونه می خوانیم: «بعضی می گویند: اگر حدیث غدیر با این عظمت وجود داشت، چرا خود علی(علیه السلام) و اهلبیت او و یاران و علاقمندانش در موارد لازم به آن استدلال نکردند؟! آیا بهتر نبود که آن ها به چنین مدرک مهمّی برای اثبات حقانیت علی (علیه السلام) استناد بجویند (تفسیر نمونه، ج 5، ص 19) شبیه عبارت فوق در پرسشها و پاسخهای آیة اللّه مکارم شیرازی و جعفر سبحانی نیز آمده است.

9. طبری، تفسیر،ج 3، ص 418.

10. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 6، ص 52.

11. همان، خطبه 172،ص 324.

12. همان،ص 326.

13. نهج البلاغه(همان)، خطبه 2، ص 44.

14. همان، خطبه 3، ص 44.

15. خطیب خوارزمی حنفی، مناقب، ص 217.

16. مانند سعدبن ابی وقاص، عبدالرحمان بن عوف، طلحه و زبیر، مقداد، هاشم، حسن و حسین...

17. علامه امینی، الغدیر(دارالکتاب العربی، چاپ پنجم، 1403 ه.ق 1983 م) ج 1، ص 163 - 166 و حموینی، فرائد السمطین، ص 123.

18. الغدیر، ج 1، ص 166.

19. همان، ص 167، و ابن ابی الحدید، ج 1، ص 362.

20. الغدیر، ج 1، ص 166 - 185.

21. الغدیر ج 1، ص 184 - 185.

22. همان، ص 187 و ابوعبداللّه حاکم، مستدرک، ج 3، ص 371، مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 11 و خوارزمی، المناقب ص 112و ابن عساکر، تاریخ شام، ج 7، ص 83، و ابن حجر، تهذیب، ج 1، ص 391.

23. الغدیر ج 1،ص 187، علی کسائی، کتاب صفّین، ص 97 و کشف الغمّه، ص 93.

24. الغدیر، ص 191.

25. همان، ج 1، ص 195 - 196.

26. همان، ج 1، ص 192 و شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 488.

27. الغدیر ج 1، ص 167.

28. همان، ص 193.

29. همان ص 193 و 194.

30. همان ص 192.

ارسال نظر