شما اینجا هستید: اشعار ومتون ادبی > سفری دیگر
سفری دیگر

این بار هم، سفری دیگر، چونان گذشته، و بازگشتی دوباره

از آخرین سفر، بی‏شباهت به گذشته؛

 

حجة الوداع، برکه نزدیک است و حقیقت نزدیک‏تر، در چند قدمی.

سیل کاروانیان، خاک سوزانِ حجاز را در می‏نوردند.

 

تاریخ سالخورده حجاز، گرد زمان بر پلک‏هایش، با چشم‏های

نیمه باز انتظار حماسه‏ای دیگر را می‏کشد و باز هم...

 

امین وحی از پس پرده‏های غیب، از ورای

ابرهای کبودِ آسمان حجاز، از جانب او...

 

امّا این بار با سبزترین پیام، با زلال‏ترین نزول می‏آید

«یا ایها الرّسول بلِّغ ما اُنزل إِلَیْکَ من ربک»

 

زبان بلیغ رسول در آشوب می‏افتد و باز هم پیامی سبز،

حجم وجودش را پر می‏کند؛

 

یا ایها الرّسول بلِّغ ما انزل إِلَیْکَ من ربک»

سخت در اندیشه است که چگونه و این بار...

پیام دوباره، کاخ اندیشه ‏اش را فرو می‏ریزد.

 

«فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رسالتَه»، دل آشوبه‏اش، زدوده می‏شود و

... به خواست رسول، قافله می‏ایستد، درست کنار غدیر،

دریاترین برکه، حماسی‏ترین جایگاه تاریخ.

 

این‏بار حقیقت دین، در قلب صحراهای حجاز، از ورای حجاز

شترانی که تا چندی پیش راه به سوی مدینه می‏بردند،

بر دیواره‏های زمان طنین افکن می‏شود.

 

نوای «من کُنتُ مولاهُ، فهذا علیٌ مولاه» در گوش زمان می‏پیچد.

«الهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛

 

بارالها، آن کس را که دوستی‏اش کند، دوست باش و آن کس را که

با او دشمنی کند، دشمن شو و آن کس را که یارش باشد، یاری کن و

آن که او را خواری خواهد، خوار ساز.»

 

این بار امانت خدا و رسالت رسول، بر دوش علی فرود

می‏آید و علی پا بر جای نبی می‏گذارد.

 

علی که امام عشق است و «حقیقتی بر گونه اساطیر» و افسوس

که تنها پنج بهار با خنکای عدالت شکفت و افسوس که کوفه نشینانِ

بی‏کفایت دچار کفر شدند و قلب دریایی‏اش را شکستند.

 

اکرم کامرانی اقدام

ارسال نظر