پاسخ:
«امیرالمؤمنین» كه یكی از القاب امام علی -علیه السلام- است بیانگر یك حقیقت و كشف سری است كه در آن حضرت، موجود بوده است، زیرا أمیر و رئیس، به هر چه اضافه گردد، راجع به معنی و حقیقت آن شیء است.
أمیر جیش، یعنی شخصی كه از نظر فن رزم آزمائی، بر تمام جیش مقدم است و أمیرالأُمراء، یعنی شخصی كه از نظر امارت بر سائر أمرا، برتری دارد.
امیرالمؤمنین، یعنی شخصی كه از نظر ایمان، رئیس و سپهسالار مؤمنین است((1))، این لقبی است كه از سوی خداوند به آن حضرت داده شده است و اهل سنت نیز به امیرالمؤمنین بودن امام علی-علیه السلام- اعتراف و اعتقاد دارند، چنانكه در كتاب های معتبرشان، این مطلب به وضوح بیان شده است:
1ـ صاحب ینابیع المودة، حدیثی را از ابو هریره نقل كرده است كه خدمت رسول خدا عرض شد، چه زمانی نبوت بر تو واجب گردید؟
حضرت فرمود:
قبل از این كه خداوند، آدم را خلق كند و در آن روح بدمد.
باز حضرت فرمود: زمانی كه خداوند ذریّه ی بنی آدم را از سُلب بنی آدم گرفت، همگی آنان، شهادت دادند بر خویشتن، در جواب جمله ای كه خداوند فرمود:
آیا من پروردگار شما نیستم
؟ ارواح همگی گفتند بله:
پروردگار مائی: خداوند فرمود:
من پروردگار شما، محمد نبی شما و علی أمیر شما است((2)).
و نیز در همین كتاب دارد كه:... علی زمانی امیرالمؤمنین نامیده شد كه آدم بین روح و جسد بود((3)).
2ـ حاكم در المستدرك علی الصحیحین به سند خود از عبدالله اسعد بن زراره، از پدرش روایت كرده كه گفت:
رسول خدا -صلی الله علیه وآله - فرمود:
درباره ی علی، سه عنوان به من وحی شده است:
اول اینكه:
او سید مسلمانان است، دوم اینكه:
امام متقیان است.
سوم اینكه:
او قائد غرالمحجّلین است((4)).
3ـ خوارزمی در المناقب نقل كرده كه رسول خدا، در صحنه سرا بود و سر در دامن دحیه كلبی گذارده بود, در همین حال، علی وارد شد، چون دحیه ی كلبی، او را دید بر وی سلام فرستاد.
علی-علیه السلام- احوال پیامبر را از او پرسید:
دحیه گفت:
حال پیامبر خوب است، ای برادر پیامبر!
آنگاه علی گفت:
خداوند از جانب ما اهل بیت به تو پاداش نیك عطا فرماید.
دحیه گفت:
من تو را دوست دارم و درباره ی تو، مدیحه ای دارم و آن اینكه تو امیرالمؤمنین هستی، روز قیامت پرچم احمد در دست توست و تو با پیروانت به سوی بهشت حركت می كنید، هر كه به تو، دوستی ورزید، رستگار گردید و آن كه كمر به دشمنی تو بست، خسارت دید.
ای برگزیده خداوند! نزدیك بیا و سر پسر عمویت را روی زانویت بگیر كه تو از من بدو سزاوارتری.
علی، سر مبارك پیامبر را گرفت و در دامان خویش گذاشت.
پیامبر (صلي الله عليه وآله) بیدار شد و پرسید این همهمه برای چه بود؟
علی ماجرا را برای پیامبر باز گفت.
پیغمبر فرمود:
این دحیه كلبی نبود، بلكه جبریل بود كه تو را به نامی خواند كه خداوند تو را بدان خوانده بود((5)).
اكنون كه روشن گشت كه اهل سنت نیز به امیرالمؤمنین بودن امام علی-علیه السلام- اعتقاد دارند، باید به این نكته توجه داشته باشیم كه آنان، امام علی-علیه السلام- را امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه ی چهارم می دانند.
آنان بعد از رحلت پیامبر اكرم-صلی الله علیه وآله - ابوبكر را، خلیفه ی پیامبر-صلی الله علیه وآله- می پنداشتند((6)), كه چنین پندار ناشایسته به چند وجه صحیح نبوده است:
اول اینكه:
همانطور كه پیامبر-صلی الله علیه وآله- از طرف خداوند نصب می شود و آراء و نظرات مردم، در تعیین وی، به مقام نبوت نقش ندارند، نصب امام و جانشین پیامبر-صلی الله علیه وآله- نیز، از طرف خداوند هست.
مردم هیچگونه نقش در تعیین و نصب آن نمی توانند داشته باشند.
دوم اینكه:
اجماع در صورتی معتبر و ارزشمند است كه احدی با اجماع كنندگان، مخالف نباشد در حالیكه خود امام علی-علیه السلام- كه یكی از صحابه گرامی است، با یارانش، با چنین عمل خودسرانه ، مخالفت كردند، چنانكه در كتب معتبر اهل سنت نیز این مطلب آمده است((7)).
اما شیعیان، امام علی-علیه السلام- را امیرالمؤمنین، به عنوان خلیفه بلافصل پیامبر -صلی الله علیه وآله- می دانند و معتقدند كه پیامبر-صلی الله علیه وآله- در بازگشت از حجة الوداع، در «غدیر خم» (بر اساس دستور الهی كه فرمود! «ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ كن...»)((8))
امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- را جانشین خویش معرفی كرد كه این واقعیت و حقیقت هویدا را نخبگان اهل سنت نیز، در كتب حدیثی و تفسیری شان ذكر نموده اند، و اعتراف دارند كه نمونه هایی از آنها ذكر می شوند:
الف:حاكم در المستدرك علی الصحیحین، از ابی الطفیل از زید بن ارقم روایت كرده كه:
بعد از آنكه رسول خدا-صلی الله علیه وآله- از حجة الوداع برگشت، به غدیر خم رسید، آنگاه فرمود:
من در میان شما، دو یادگار بزرگ بجای گذاشته ام، كه یكی بزرگتر از دیگری است كتاب خدا و عترت خودم، پس مواظب باشید، چگونه با آن ها رفتار نمایید! آن ها از یكدیگر، جدا شدنی نیستند، تا در كنار حوض كوثر به من برسند.
آنگاه فرمود:
خداوند مولای من است و من مولای مؤمنینم، سپس دست علی را گرفت و فرمود:
«هر كه من مولای او بودم، علی مولای اوست، حاكم می گوید:
این حدیث، همه ی شرائط صحت را كه مسلم و بخاری در حدیث قائلند دارد((9)).
ب:احمد بن حنبل روایت كرده كه:
«زید بن ارقم، می گفت:
من می شنیدم:
كه روزی با رسول خدا- صلی الله علیه و آله- در بیابانی فرود آمدیم، نام آن بیابان «خم» بود.
دستور داد، تا همه برای نماز جمع شوند، روز گرمی بود نماز را خواند و خطبه ای ایراد كرد, در حالیكه بالای سر آن حضرت، جامه ای روی درخت، انداخته بودند تا سایه شود.
حضرت فرمود: آیا نمی دانستید كه من از هر مومنی، اختیار دارتر بخود اویم؟
همه گفتند:
بله، فرمود:
پس هر كه من مولای او بودم علی مولای اوست...((10))».
ج:ابن ابی حاتم از مفسرین بزرگ اهل سنت در ذیل این آیه یا ایها الرسول بلغ...((11)) می گوید:
این آیه در روز غدیر خم بر پیامبر-صلی الله علیه وآله- در مورد علی-علیه السلام- نازل شده است((12)).
اهل سنت به امیرالمؤمنین بودن امام علی-علیه السلام- عقیده دارند كه از كتب معتبرشان نیز روشن گشت، اما رفتار آنان نسبت به دستورات خداوند و آنچه خود آنها نیز می گویند، مطابقت ندارد.
زیرا لقب امیرالمؤمنین كه از طرف خداوند به امام علی(علیه السلام)اختصاص داده شده است((13))
و عمر بن الخطاب هم به امیرالمؤمنین بودن، آن حضرت اعتراف داشت، چنانكه عثمان بن سحاك كه از جمله فضلای اهل سنت است در كتاب فضایل، با سندی متصل از علی(علیه السلام) این مطلب را روایت كرده است((14))
در عین حال، هنگامی كه عمر بر كرسی خلافت قرار گرفت، خود را امیرالمؤمنین خواند و در بعضی نامه ها می نوشت «من امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب الی فلان((15))».
كتاب های معتبر اهل سنت نیز كه فضایل خلیفه دوم را بیان نموده اند عمر را امیرالمؤمنین خوانده اند و احادیث معتبر خودشان را كه نقل نموده، بودند، یك باره فراموش كردند.
واقعه ی غدیر خم، را نیز خود آنان نقل كرده اند و اعتراف دارند، اما در مقام عمل و رفتار همه چیز را فراموش كردند.
پس می توان اینطور نتیجه گرفت كه بسیاری از اهل سنت از علماء وغیره اعتقاد به امیر المومنین بودن حضرت دارند ولكن در مقام عمل بخاطر اغراض شخصی و حزبی ومذهبی انرا ابراز نمی دارند
پی نوشت:
1. - حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، انتشارات علامه طباطبایی، چاپ چهارم، ج 2، ص 35.
2. - قندوزی، حافظ سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، انتشارات شریف رضی، قم، چاپ هفتم، ج 1 و 2، ص 692.
3. - همان، ص 296 ـ 295.
4. - نیشابوری، حاكم، المستدرك علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، ج3، ص 137.
5. - خوارزمی، احمد بن محمد الحنفی، المناقب للخوارزمی، منشورات المكتبة الحیدریة و مطبعتها فی النجف، ص 23.
6. - نیشابوری، حاكم، المستدرك علی الصحیحین، بیروت، دار المعرفة، ج3، ص76.
7. - همان، ص 76.
8. - مائده: 67.
9. - المستدرك علی الصحیحین (پیشین) همان، ج3، ص 109.
10. - امام احمد بن حنبل، مسند، بیروت، انتشارات دارالفكر، ج4، ص372.
11. - مائده:67.
12. - رازی، ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق اسعد محمد الطیب، بیروت، مكتبة العصریه، چاپ دوم، 1419 هـ ق. ج4، ص1172، ذیل آیه فوق.
13. - مجلسی، باقر، بحارالانوار، ج 3، ص 331.
14. - بن طاووس، سیدرضی الدین علی، التعیین و التحصین، (ناشر: دارالكتاب «الجزایری»)، ص 153.
15. - حاكم، نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین (پیشین) ج3، ص81.